دانلود مقاله عدم مشروعیت تبدیل ماه های قمری به شمسی word


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 دانلود مقاله عدم مشروعیت تبدیل ماه های قمری به شمسی word دارای 20 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد دانلود مقاله عدم مشروعیت تبدیل ماه های قمری به شمسی word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی دانلود مقاله عدم مشروعیت تبدیل ماه های قمری به شمسی word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن دانلود مقاله عدم مشروعیت تبدیل ماه های قمری به شمسی word :

عدم مشروعیت تبدیل ماه های قمری به شمسی

در شرع انور اسلام هم تاخیر حرمت ماههاى حرام از محل خود حرام است، و هم تاخیر آداب و احکام و دستوراتى که در زمانهاى مشخص همچون ماه رمضان براى روزه و ماه ذو الحجه براى حج مقرر شده است.و علیهذا تبدیل ماههاى قمرى به ماههاى شمسى و تبدیل سالهاى قمرى به شمسى بهیچوجه من الوجوه جایز نیست.
مسلمان نمى‏تواند روزه رمضان را در شوال و یا یکى از ماههاى معتدل دیگر بگیرد و به جهت اعتدال هوا و کوتاه شدن روزها در فصل زمستان آن را بجاى آورد، یعنى نمى‏تواند روزه خود را به حساب سالها و ماههاى شمسى قرار دهد.
مسلمان نمى‏تواند حج ذو الحجه خود را در محرم و یا یکى از ماههاى معتدل دیگر به جهت تناسب هوا و فروش امتعه و امور اعتباریه و مصالح مادیه و دنیویه خود، در فصل بهار و یا پائیز قرار دهد، یعنى نمى‏تواند حج‏ خود را به حساب سالها و ماههاى شمسى بجاى آورد.
و همچنین نسبت‏به سایر تکالیف از واجبات و مستحبات و محرمات و مکروهات و همچنین نسبت‏به احکام اجتماعیه و سنت‏هاى اعتباریه و آداب و رسوم و عاداتى که در جامعه با آن مواجه است.

تاریخ إسلام، تاریخ قمری است
مسلمان نمى‏تواند سال شمسى را ملاک و میزان براى اعمال و تاریخ خود معین و مقرر دارد، زیرا که در قرآن مجید با صراحت‏سال مسلمان را سال قمرى قرار داده، و ان عده الشهور عند الله اثنا عشر شهرا فى کتاب الله یوم خلق السموات و الارض منها اربعه حرم را اعلان کرده است.
این آیه از چند جهت صراحت دارد بر آنکه سال‏ها و ماههاى رسمى اسلامى سالها و ماههاى قمرى است: اول – از جهت لفظ منها اربعه حرم زیرا از ضروریات است که اسلام هیچ ماهى را از ماههاى حرام قرار نداده است، مگر چهار ماه از ماههاى قمرى را که ذوالقعده و ذوالحجه و محرم و رجب مى‏باشند.و این چهار ماه، از ماههاى قمرى است نه شمسى، و در روایات عدیده و در خطبه رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم آمده است که سه تا از این ماهها پهلوى هم قرار گرفته‏اند و یکى از اینها جدا و تنها است: ثلاثه منها سرد و واحد منها فرد ، آن سه که پهلوى همند ذوالقعده و ذوالحجه و محرم هستند، و آن یک که تنها افتاده است ماه رجب است.
دوم – از جهت لفظ عند الله.و سوم – از جهت لفظ فى کتاب الله یوم خلق السموات و الارض.چون این قیود دلالت دارند بر آنکه این ماهها ابدا قابل تغییر و اختلاف نیستند، و با وضع و جعل و امور قرار دادى سر و کار ندارند، زیرا این ماهها در نزد خداوندى که علم و احاطه او لا یتغیر است، چنین است، و در کتاب خدا در روزى که آسمان‏ها و زمین را آفریده است چنین بوده است.
پس در حکم نگاشته شده در کتاب تکوین و در قانون نوشته شده در دفتر خلقت اینطور بوده است، و لا معقب لحکمه تعالى.و معلوم است که ماههاى شمسى به هر صورت و به هر عنوان و از هر تاریخى که باشد، ماههاى قراردادى است که بر اساس حساب منجم و زیاده و کمى‏هاى اعتباریه و وضعیه بدین صورت در آمده است.
اما ماههاى قمرى در آن وقتى که خداوند آسمان و زمین را خلقت کرد، همینطور بوده است.یعنى به ابتداى رؤیت هلال به خروج از محاق و تحت الشعاع شروع مى‏شده، و به محاق و دخول تحت الشعاع پایان مى‏یافته است.
و الشمس تجرى لمستقر لها ذلک تقدیر العزیز العلیم و القمر قدرناه منازل حتى عاد کالعرجون القدیم لا الشمس ینبغى لها ان تدرک القمر و لا اللیل سابق النهار و کل فى فلک یسبحون (آیه 38 تا 40 از سوره 36: یس) «و خورشید بر مدار معین خود پیوسته در حرکت و گردش است، اینست‏حکم خداوند مقتدر و دانا.و ماه را ما در منزل‏هاى مختلف به سیر و گردش در آوردیم تا عاقبت (که آخر ماه نزدیک و محاق مى‏شود) همانند شاخه زرد و لاغرى در آید، نه در سیر و گردش منظم جهان آفرینش، خورشید را چنین توان و قدرتى است که به ماه برسد و او را دریابد، و نه مى‏تواند شب بر روز سبقت گیرد، و هر یک از این خورشید و ماه و از این شب و روز در مدار معین و مقرر پیوسته در حرکت و شناورند.» ماههاى قمرى حسى و وجدانى است و ابتدا و انتهاى مشخصى در عالم تکوین دارد، به خلاف ماههاى شمسى که قراردادى و اصطلاحى است، و اگر چه فصول اربعه و سال‏هاى شمسى هم تقریبا حسى است، لکن ماههاى دوازده‏گانه که داراى اصل ثابتى هستند فقط ماههاى قمرى است.
و بنا بر این معناى آیه اینطور مى‏شود که: ماههاى دوازده گانه‏اى که از آنها سال درست مى‏شود، آن ماههائى است که در علم خداوند سبحانه و تعالى ثابت است.و همان ماههائى است که در کتاب تکوین در روزى که آسمان‏ها و زمین را آفرید معین فرمود، و حرکات عامه جهان خلقت را که از جمله آنها حرکات خورشید و ماه است مقرر نمود.و آن حرکت واقعى و ثابت پایه و اصل براى تعیین مقدار این ماههاى دوازده‏گانه قرار گرفت.
و از جمله آیاتى که صراحت در لزوم تاریخ قمرى دارد، همانطور که ذکر شد آیه 5 از سوره 10: یونس است:
هو الذى جعل الشمس ضیاء و القمر نورا و قدره منازل لتعلموا عدد السنین و الحساب .
«خداوند است آنکه خورشید را نوردهنده، و ماه را نورانى آفرید، و ماه را در منزلگاههاى مختلفى به حرکت و گردش در آورد، تا شما شماره سال‏ها و حساب امور خود را از آن بدانید» .
معلوم‌ است‌ که‌ از اشکال‌ مختلف‌ ماه‌ بر آسمان‌ همچون‌ هلال‌ و تربیع‌ و تثلیث‌ و تسدیس‌ تا در شب‌ چهاردهم‌ به‌ شکل‌ بَدْر یعنی‌ دایره‌ کامل‌ درآمدن‌ ، و سپس‌ رو به‌ نقصان‌ گذاردن‌ ، مردم‌ می‌توانند بدون‌ منجّم‌ و نیازمند بودن‌ به‌ أهل‌ حساب‌ ، در هر نقطه‌ از خشکی‌ و دریا ، و در هر زمین‌ از کوه‌ یا بیابان‌ به‌ مجرّد رؤیت‌ هلال‌ و أطوار مخلتفه‌ آن‌ ، در طول‌ ماه‌ قمری‌ حساب‌ خود را داشته‌ باشند. و این‌ از اختصاصات‌ ماه‌ قمری‌ است‌ نه‌ شمسی‌ . فلهذا با اینکه‌ لفظ‌ شمس‌ در این‌ آیه‌ آمده‌ است‌ ، ولیکن‌ گردش‌ ماه‌ را سبب‌ محاسبه‌ و تقویم‌ قرار داده‌ است‌ .
و از جمله‌ آیات‌ آیه‌ 189 از سوره‌ 2: بقره‌ است‌: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الاْهِلَّهِ قُلْ هِیَ مَواقِیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ .
«ای‌ پیامبر از تو درباره‌ علّت‌ اشکال‌ مختلف‌ هلال‌ (که‌ به‌ أطوار گوناگون‌ بر فراز آسمان‌ پدیدار می‌شود) چون‌ بپرسند (درپاسخ‌) بگو این‌ اختلاف‌ أشکال‌ ماه‌ را خداوند به‌ جهت‌ تعیین‌ اوقات‌ مردم‌ و تاریخ‌ آنها و برای‌ أمر حجّ قرار داده‌ است‌.»
ماه‌های‌ قمری‌ را به‌ شمسی‌ تبدیل‌ کردن‌ ، نَسِی‌ است‌ ، یعنی‌ تأخیر انداختن‌ أعمال‌ از زمان‌ مقرّر خود ، و این‌ همان‌ است‌ که‌ در قرآن‌ کریم‌ آن‌ را موجب‌ زیادی‌ کفر به‌ شمار آورده‌ است‌ ، و از کلمات‌ روشن‌ و جالب‌ رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ در خطبه‌ای‌ که‌ در مِنی‌’ ایراد کردند همین‌ نکته‌ است‌ که‌ ماههای‌ قمری‌ را که‌ بر اساس‌ سنّت‌ إبراهیم‌ خلیل‌ و اسماعیل‌ ذبیح‌ علیهما السّلام‌ قرار داده‌ شده‌ بود ، و در زمان‌ جاهلیّت‌ به‌ ماههای‌ شمسی‌ تبدیل‌ کرده‌ بودند ، آن‌ حضرت‌ به‌ همان‌ ماههای‌ قمری‌ برگردانیده‌ ، و جَهاراً علی‌ رؤوس‌ الاشهاد اعلان‌ فرمود که‌ این‌ حجّ ، حجّ صحیح‌ است‌ که‌ در زمان‌ خود واقع‌ شده‌ ، و در اثر گردش‌ زمان‌ دوباره‌ این‌ حجّ در موضع‌ خود قرار گرفته‌ است‌ . و این‌ حجّ را حِجَّه‌ الإسلام‌ گویند ، زیرا که‌ طبق‌ قانون‌ اسلام‌ در جای‌ خود قرار گرفت‌ و در ماه‌ ذوالحجّه‌ که‌ ماه‌ حجّ واقعی‌ است‌ واقع‌ شد .
در «سیره‌ حلبیّه‌» آورده‌ است‌ که‌: یُقَالُ لَهَا حِجَّهُ الإسْلاَمِ ، قِیلَ لإخْرِاجِ الْکُفَّارِ الْحَجَّ عَنْ وَقْتِهِ لاَنَّ أهْلَ الْجَاهِلِیَّهِ کَانُوا یُؤَّخَّرونَ الْحَجِّ فِی‌ کُلِّ عامٍ أحَدَ عَشَرَ یَوْمًا حَتَّی‌ یَدُورَ الزَّمَانُ إلَی‌ ثَلاَثٍ وَ ثَلاَثِینَ سَنَهً فَیَعُودُ إلَی‌ وَقْتِهِ وَلِذَلِکَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی‌ هَذِهِ الْحِجَّهِ: إنَّ الزَّمَانَ قَدِاسْتَدَارَ کَهَیْئَتِهِ یَوْمَ خَلَقَ اللَهُ السَّمَوَاتِ وَ الاَرْضِ ، فَإنَّ هَذِهِ الْحِجَّهَ کَانَتْ فِی‌ السَّنَهِ الَّتِی‌ عَادَ فِیهَا الْحَجُّ إلَی‌ وَقْتِهِ وَ کَانَتْ سَنَهَ عَشَرَ .
«یعنی‌ به‌ حجّی‌ که‌ رسول‌ خدا به‌ جای‌ آوردند ، حِجَّه‌ الإسلام‌ گویند به‌ جهت‌ آنکه‌ آن‌ حجّ در زمان‌ خود واقع‌ شد ، و طبق‌ آئین‌ اسلام‌ بود ، چون‌ کفّار قریش‌ حجّ را از وقتش‌ به‌ تأخیر می‌انداختند ،
و در هر سال‌ حجّی‌ را که‌ انجام‌ می‌داده‌اند ، یازده‌ روز دیرتر از موقع‌ انجام‌ آن‌ در سال‌ قبل‌ بود ، و پیوسته‌ به‌ این‌ کار مبادرت‌ می‌کردند ، تا در زمان‌ رسول‌ خدا که‌ سی‌ و سه‌ سال‌ از وقت‌ حجّ واقعی‌ گذشته‌ بود ، و زمان‌ حجّ به‌ وقت‌ اصلی‌ خود بازگشته‌ بود . رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ در خطبه‌ فرمود: اینک‌ زمان‌ دور زده‌ است‌ ، و رسیده‌ است‌ به‌ همان‌ وضعی‌ که‌ خداوند آسمانها و زمین‌ را آفرید ، چون‌ آن‌ حجّ در سال‌ دهم‌ بود ، و آن‌ رأس‌ سی‌ و سوّمین‌ سال‌ از تغییر بود.» .
و به‌ این‌ معنی‌ یعقوبی‌ و مسعودی‌ و ابن‌ اثیر تصریح‌ کرده‌اند بلکه‌ مسعودی‌ فقط‌ از ذکر حوادث‌ سال‌ دهم‌ از هجرت‌ از تمام‌ قضایا و داستان‌های‌ حِجه‌ الوداع‌ ، فقط‌ این‌ جمله‌ رسول‌ خدا را آورده‌ است‌ که‌: إنَّ الزَّمَانَ قَدِ اسْتَدارَ .
و این‌ معانی‌ همه‌ گویا و شاهد صادقند بر آنکه‌ تبدیل‌ سالهای‌ قمری‌ به‌ شمسی‌ جایز نیست‌ ، و مسلمان‌ باید با تمام‌ اهتمام‌ در حفظ‌ اوقات‌ بر اساس‌ تاریخ‌ مقرّره‌ رسول‌ الله‌ که‌ بر سنّت‌ حضرت‌ ابراهیم‌ پایه‌ گذاری‌ شده‌ ، و قرآن‌ کریم‌ آن‌ را حتم‌ و لازم‌ شمرده‌ است‌ عمل‌ کند .
خداوند عزّوجل‌ به‌ این‌ حقیر توفیق‌ عنایت‌ فرمود تا رساله‌ای‌ درباره‌ لزوم‌ استناد ابتدای‌ شهور قمریّه‌ ، به‌ رؤیت‌ هلال‌ در خارج‌ ، گرد آورد . این‌ رساله‌ موسوعه‌ای‌ است‌ علمی‌ و فقهی‌ در لزوم‌ اشتراک‌ آفاق‌ در رؤیت‌ هلال‌ برای‌ دخول‌ ماههای‌ قمری‌ ، و در آن‌ بحث‌های‌ فنّی‌ و مراسلاتی‌ است‌ که‌ حلّ هر گونه‌ إشکال‌ را نموده‌ و قلع‌ مادّه‌ خلاف‌ را می‌کند .
این‌ رساله‌ با برهان‌ علمی‌ و دلیل‌ شرعی‌ می‌رسداند که‌ ماههای‌ قمری‌ حتماً باید با دیدن‌ ماه‌ در شب‌ اوّل‌ ماه‌ شروع‌ شود ؛ و قول‌ منجّمین‌ که‌ براساس‌ حساب‌ و رَصَد است‌ ، هیچگونه‌ حجّت‌ شرعی‌ نیست‌ . و به‌ ضرورت‌ آیات‌ قرآن‌ و إجماع‌ اهل‌ اسلام‌ و سنّت‌ رسول‌ الله‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ که‌ فرمود: صُوموا لِرَؤیَتِهِ ، و أفْطِرُوا لِرُؤیَتِهِ ! تمام‌ ماههای‌ قمری‌ باید با مشاهده‌ هلال‌ در فوق‌ اُفق‌ صورت‌ گیرد . و در هر جا که‌ ماه‌ دیده‌ شد ابتدای‌ آن‌ ماه‌ شروع‌ می‌شود ؛ و در أماکنی‌ که‌ ماه‌ در آن‌ شب‌ قابل‌ رؤیت‌ نیست‌ ؛ و حتماً در شب‌ بعد دیده‌ می‌شود ، ابتدای‌ ماه‌ آنها از شب‌ بعد خواهد بود و علیهذا فتوای‌ مشهور که‌ دخول‌ ماه‌ قمری‌ را تابع‌ رؤیت‌ می‌دانند ؛ و هر نقطه‌ از جهان‌ ، تابع‌ افق‌ خود آنست‌ ؛ صحیح‌ است‌ . و قول‌ بعضی‌ از اعلام‌ و أساطین‌ که‌ خروج‌ ماه‌ را از تحت‌ الشّعاع‌ برای‌ همه‌ جهان‌ و یا برای‌ نیمکره‌ مسکونی‌ ، کافی‌ می‌دانند ؛ و در یک‌ شب‌ حکم‌ به‌ دخول‌ ماه‌ در سراسر جهان‌ می‌کنند ؛ خالی‌ از اعتبار است‌ . بلکه‌ أدلّه‌ متقنه‌ بر خلاف‌ آن‌ ؛ و براهیم‌ منتهی‌ به‌ ضرورت‌ بر ردّ آن‌ قائم‌ است‌ .
این‌ رساله‌ علمی‌ و فقهی‌ به‌ زبان‌ عربی‌ بوده‌ و به‌ نام‌ رسالِه‌ حَوْلَ مَسأله‌ رُؤیَه‌ الْهِلال‌ نامگذاری‌ شده‌ است‌ و از جمله‌ کتب‌ مطبوعه‌ شماره‌ 6 از دوره‌ علوم‌ و معارف‌ اسلام‌ انتشار یافته‌ است‌ .

تاریخ همه مسلمین جهان باید هجری وقمری باشد
اگر کسی‌ بگوید: چه‌ اشکال‌ دارد که‌ مسلمانان‌ أعمال‌ و تکالیف‌ عبادیّه‌ خود را مثل‌ روزه‌ و حجّ طبق‌ ماه‌های‌ قمری‌ انجام‌ دهند ، و سایر آداب‌ و شئون‌ اجتماعیّه‌ و سیاسیّه‌ خود را طبق‌ ماههای‌ شمسی‌ بجای‌ آورند ، و در اینصورت‌ نَسِی‌ که‌ مستلزم‌ کفر است‌ ، لازم‌ نمی‌آید ، بلکه‌ فقط‌ طبق‌ قراردادهای‌ اعتباریّه‌ خود ، اُمور غیر شرعیّه‌ خود را از واجبات‌ ، بر اساس‌ تاریخ‌ دیگری‌ فقط‌ از جهت‌ تعداد روزهای‌ ماهها همچون‌ تاریخ‌ رومی‌ و یا روسی‌ و یا فرانسوی‌ و یا تاریخ‌ ایران‌ باستانی‌ انجام‌ دهند ، و با فرض‌ آنکه‌ در تمام‌ این‌ تواریخ‌ مبدأ تاریخ‌ را هجرت‌ رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ بگیرند ، فقط‌ تاریخ‌ رسمی‌ خود را بر حسب‌ مصالح‌ دنیوی‌ تاریخ‌ شمسی‌ قرار داده‌اند .
در پاسخ‌ می‌گوئیم‌: تمام‌ إشکالات‌ از همین‌ طرز تفکّر پیدا می‌شود ، زیرا:
أوّل: تاریخ‌ شمسی‌ را رسمی‌ قرار دادن‌ ، خلاف‌ نصّ قرآن‌ و خلاف‌ سنّت‌ نبوی‌ و سیره‌ أئمه‌ طاهرین‌ و علماء اسلام‌ ، بلکه‌ خلاف‌ منهج‌ راستین‌ تمام‌ مسلمانان‌ است‌ .
و ثانی: موجب‌ تفکیک‌ دین‌ از سیاست‌ ، و إمضاء اعمال‌ عبادیّه‌ طبق‌ تاریخ‌ قمری‌ شرعی‌ و احکام‌ اجتماعیّت‌ و شئون‌ کشوریّه‌ و سیاسیّه‌ طبق‌ تاریخ‌ شمسی‌ می‌گردد ، و این‌ از مصادیق‌ واضح‌ تفکیک‌ دین‌ از سیاست‌ ، و موجب‌ انزوای‌ دین‌ و انحصار آن‌ به‌ امور شخصیّه‌ و فردیّه‌ خواهد شد .
و ثالث: موجب‌ تعطیل‌ کتابها و تواریخ‌ نوشته‌ شده‌ ، و قطع‌ رابطه‌ نسل‌ خَلَف‌ با سَلَف‌ صالح‌ است‌ ، زیرا از زمان‌ صدر اسلام‌ تا کنون‌ در تمام‌ کتب‌ تفاسیر و احادیث‌ و تواریخ‌ و تراجم‌ و حتّی‌ در کتب‌ علمیّه‌ همچون‌ نجوم‌ و ریاضی‌ و هیئت‌ و فقه‌ و غیرها ، تواریخ‌ وقایع‌ و حوادث‌ بر اساس‌ سالهای‌ قمری‌ و ماههای‌ قمری‌ آمده‌ است‌ ، نه‌ هزاران‌ بلکه‌ میلون‌ها کتابی‌ که‌ در دوره‌ حکومت‌ مسلمین‌ در حیطه‌ قلمرو آنان‌ آنان‌ به‌ رشته‌ تحریر درآمده‌ است‌ چه‌ به‌ زبان‌ عربی‌ و چه‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ و ترکی‌ و هندی‌ و آفریقائی‌ و اروپائی‌ شرقی‌ همه‌ و همه‌ مستند به‌ تاریخ‌ هجری‌ و سنوات‌ و شهور قمری‌ است‌ ، اینک‌ اگر از این‌ به‌ بعد مبدأ تاریخ‌ را شمسی‌ بگذارند ، آیا در انزوا درآوردن‌ آن‌ کتابها و قطع‌ رابطه‌ این‌ نسل‌ با فرهنگ‌ اصیل‌ اسلامی‌ در قرون‌ و اعصار گذشته‌ نیست‌ ؟
برگرداندن‌ تاریخ‌ قمری‌ به‌ تاریخ‌ شمسی‌ به‌ شباهت‌ به‌ برگردانیدن‌ خطّ اسلامی‌ به‌ خطوط‌ أجنبی‌ نیست‌ ، بلکه‌ از متفرّعات‌ همان‌ أصل‌ ، و از شاخه‌های‌ پرورش‌ یافته‌ همان‌ ریشه‌ است‌ .
و رابع: موجب‌ عدم‌ اتّحاد مسلمانان‌ در دنیاست‌ ، زیرا همه‌ مسلمین‌ بنا بر آنکه‌ تاریخشان‌ قمری‌ بوده‌ باشد ، در اینصورت‌ موجب‌ اختلاف‌ تاریخ‌ ما با آنان‌ است‌ ، و اگر آنها هم‌ هر یک‌ برای‌ خود راهی‌ مختصّ به‌ خود را پیش‌ گیرند و تاریخی‌ شمسی‌ خواه‌ هجری‌ یا مسیحی‌ و یا زردشتی‌ و یا کورشی‌ و غیرها را انتخاب‌ کنند ، فَیالَلاسف‌ بهذه‌ الطّریقه‌ که‌ درست‌ در جهت‌ مخالف‌ راه‌ و روش‌ پیامبر اکرم‌ ، و موجب‌ تشعّب‌ و تفرّق‌ جامعه‌های‌ مسلمان‌ ، و گسیختگی‌ و از هم‌ دررفتیگ‌ کیان‌ آنهاست‌ .
تاریخ‌ از اُمور اصولیّه‌ احکام‌ اسلامی‌ است‌ ، و اتّحاد مسلمانان‌ در تاریخ‌ موجب‌ اتّحاد آنان‌ در فرهنگ‌ رسول‌ اللهی‌ ، و اختلاف‌ آنان‌ در تاریخ‌ موجب‌ تفرقه‌ و تشتّت‌ است‌ .
اسلامی‌ که‌ همه‌ فرق‌ و أقوام‌ و عشایر را از عرب‌ و عجم‌ و تُرک‌ و کُرد و هندو ، و شرقی‌ و غربی‌ ، و سیاه‌ و سپید ، و زرد و سرخ‌ را با همه‌ اختلاف‌ آداب‌ و عادات‌ قومی‌ در زیر یک‌ پرچم‌ واحد توحید جمع‌ کرده‌ است‌ ، چقدر نازیباست‌ که‌ تاریخ‌ که‌ از أهمّ اُمور اتّحاد و اتّفاق‌ و موجب‌ تحکیم‌ روابط‌ میان‌ آنهاست‌ ، آنان‌ را یله‌ و رها سازد و هر کس‌ دنبال‌ مرام‌ و مقصدی‌ به‌ انتخاب‌ خود در این‌ مورد برود ؟

تسلط أجانب، بر أصل افتراق مسلمین صورت گرفت
اتّحاد تاریخ‌ همچون‌ اتّحاد زبان‌ در عبادات‌ و مناسک‌ ، همانند قرآن‌ و نماز و دعا و ذکر ، موجب‌ تشکیل‌ صف‌ واحد ، و اختلاف‌ تاریخ‌ همچون‌ اختلاف‌ زبان‌ در مناسک‌ و عبادات‌ ، موجب‌ پارگی‌ و گسستگی‌ آنها می‌شود .
و در حالی‌ که‌ می‌بینیم‌ مسلمانان‌ جهان‌ از هر چه‌ بیشتر به‌ اتّحاد و اتّفاق‌ نیاز دارند ، و رسول‌ اکرم‌ پیامبر آنان‌ همه‌ آنان‌ را أمر به‌ اتّحاد نموده‌ ، و قرآن‌ کریم‌ به‌ وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَهِ جَمِیعًا وَ لاَ تَفَرَّقُوا ندا در داده‌ است‌ ، و از طرفی‌ خود این‌ قرآن‌ مجید ، و نفس‌ شریف‌ رسول‌ الله‌ ، تاریخ‌ را تاریخ‌ قمری‌ اعلان‌ کرده‌اند، چرا ما با دست‌ خود نامه‌ سعادت‌ خود را پاره‌ کنیم‌ و بر خلاف‌ این‌ مسیر گام‌ برداریم‌ ؟
دشمنان‌ اسلام‌ در این‌ چند قرن‌ أخیر خوب‌ دانستند که‌ یگانه‌ راه‌ وسیله‌ غلبه‌ بر مسلمانان‌ ، و از بین‌ بردن‌ کیان‌ عقیدتی‌ و فرهنگی‌ آنان‌ ، برای‌ راه‌ پیداکردن‌ برای‌ منافع‌ مادّی‌ و استثمار و استبعاد آنها ، ایجاد تشتّت‌ و جدائی‌ در آداب‌ و رسوم‌ و تجزیه‌ أوطان‌ و در هم‌ شکستگی‌ هر چه‌ بیشتر در أرکان‌ وحدت‌ آنها می‌باشد ، فلهذا با تمام‌ قوا مساعی‌ خود را برای‌ درهم‌ ریختن‌ مسلمین‌ به‌ کار بستند ، و در سالیان‌ متمادی‌ با نقشه‌های‌ مزوّرانه‌ ، آنها را پاره‌ پاره‌ و فرهنگ‌ و پایه‌های‌ آداب‌ و اخلاق‌ و علوم‌ آنان‌ را یکی‌ پس‌ از دیگری‌ منهدم‌ و واژگون‌ نمودند .
مرحوم‌ والد م: آیه‌ الله‌ حاج‌ سیّد محمّد صادق‌ حسینی‌ طهرانی‌ رضوان‌ الله‌ علیه‌ می‌فرمود: چون‌ اسکندر سلوکی‌ بر مشرق‌ زمین‌ مسلّط‌ شد ، و یکسره‌ همه‌ کشورها را فتح‌ کرد ، و تا هند پیش‌ راند ، برای‌ استاد خود: أَرَسطو نوشت‌: من‌ بر همه‌ ممالک‌ شرق‌ استیلا یافتم‌ . اینک‌ چه‌ کنم‌ که‌ آنها در دست‌ من‌ باقی‌ بماند ؟!
أرَسطو در پاسخ‌ او چنین‌ نوشت‌: این‌ کشورهای‌ گسترده‌ مفتوحه‌ را به‌ کشورهای‌ کوچک‌ کوچک‌ تقسیم‌ کن‌ ! و برای‌ هر یک‌ از آنها یک‌ شاه‌ و حاکم‌ قرار بده‌ ! و خودت‌ را حاکم‌ بر همه‌ و شاه‌ شاهان‌ بخوان‌ ! در اینصورت‌ همه‌ آنها مطیع‌ و منقاد تو خواهند بود و از ترس‌ حفظ‌ تاج‌ و موقعیت‌ خود بر تو نمی‌شورند ، و عَلَم‌ مخالفت‌ بر پا نمی‌کنند و همیشه‌ کشورهای‌ تو آبد و در راه‌ حفظ‌ منافع‌ تو کوشا خواهند بود ، و اگر أحیاناً یکی‌ از آنها به‌ خلاف‌ برخاست‌ ، با این‌ قدرت‌ محطیه‌ خود ، فوراً او را سرکوب‌ می‌کنی‌ و غائله‌ را می‌خوابانی‌ !
ولی‌ اگر بنا بشود خودت‌ بدون‌ واسطه‌ بخواهی‌ بر آنها حکومت‌ کنی‌ ! و یا همه‌ آن‌ کشورها را به‌ دست‌ یک‌ تن‌ تن‌ بسپاری‌ ! بیم‌ آن‌ می‌رود که‌ کم‌ کم‌ قوّت‌ گیرند و با یکدیگر دست‌ به‌ دست‌ هم‌ داده‌ و بر تو بشورند ، و آن‌ یک‌ تن‌ گرچه‌ از اخصّ خواصّ تو باشد ، بر تو یاغی‌ شود ، و به‌ داعیه‌ سلطنت‌ قیام‌ کند ، و در اینصورت‌ شکست‌ خواهی‌ خورد ، و همه‌ این‌ سرزمین‌ها را از دست‌ خواهی‌ داد!
انگلیس‌ ها با مسلمانان‌ بر اساس‌ همین‌ نقشه‌ رفتار کردند و پس‌ از شکست‌ کشور پهناور عثمانی‌ ـ که‌ بیش‌ از شش‌ قرن‌ (از 1299 میلادی‌ تا 1923 میلادی‌) بر قسمت‌ عظیمی‌ از آسیا و اروپا و آفریقا به‌ عنوان‌ خلافت‌ مسلمین‌ حکومت‌ می‌کردند ، و مجموعاً سی‌ و هشت‌ سلطان‌ ، یکی‌ پس‌ از دیگری‌ ، که‌ اوّل‌ آنه: سلطان‌ عثمان‌ خان‌ غازی‌ بوده‌ و در سنه‌ 699 هجری‌ قمری‌ به‌ حکومت‌ نشست‌ ، و آخر آنها سلطان‌ عبدالعزیز دوّم‌ که‌ تا 1342 هجری‌ قمری‌ حکومت‌ کرد ، بر صحنه‌ خلافت‌ و حکومت‌ عرضه‌ داشتند ـ با همین‌ نقشه‌ رفتار کردند ، یعنی‌ کشور عثمانی‌ را قطعه‌ قطعه‌ کردند ، و هر قطعه‌ را به‌ دست‌ یکی‌ از نوکران‌ خود سپردند .
قسمت‌ اروپائی‌ عثمانی‌ را که‌ شامل‌ کشورهای‌ شبه‌ جزیزه‌ بالکان‌ و هُنگِری‌ و قدری‌ از رُومانی‌ که‌ شامل‌ بُخارست‌ است‌ قسمت‌ کردند . و قسمت‌ آسیائی‌ کشور عثمانی‌ را به‌ ترکیه‌ ، سوریه‌ ، لبنان‌ ، اردن‌ ، فلسطین‌ ، عَدَن‌ ، یمن‌ ، عراق‌ و کویت‌ تقسیم‌ نمودند . و قسمت‌ آفریقائی‌ کشور عثمانی‌ را به‌ مِصر و طرابلس‌ که‌ همان‌ کشور لیبی‌ است‌ تقسیم‌ کردند . و همانطور که‌ ملاحظه‌ می‌شود کشور عثمانی‌ را به‌ نوزده‌ قسمت‌ تجزیه‌ و تفکیک‌ نمودند .
کفّار و أجانب‌ برای‌ آنکه‌ بر هدف‌ خود فائق‌ گردند ، بعد از تقسیم‌ و نیز قبل‌ از تقسیم‌ این‌ کشورها در سایر کشورهای‌ اسلامی‌ که‌ کم‌ و بیش‌ رخنه‌ کرده‌بوده‌ و تسلّط‌ یافته‌ بودند ، برای‌ از بین‌ بردن‌ روح‌ وحدت‌ مسلمین‌ ، که‌ کتاب‌ آسمانی‌ آنان‌ قُرآن‌ مجید است‌ ، تا توانستند اهل‌ هر کشور را به‌ ملیّت‌ و آداب‌ و رسوم‌ قومیّت‌ و محبّت‌ به‌ وطن‌ ، که‌ منظور همان‌ حدود مشخّصه‌ای‌ بوده‌ است‌ که‌ خود آنها دور میز نشسته‌ و تعیین‌ کرده‌اند دعوت‌ کردند . و با روزنامه‌ها ، و رادیوها ، و سینماها ، و تسلّط‌ بر معارف‌ و فرهنگ‌ مردم‌ به‌ وسیله‌ مدارس‌ و دانشگاهها ، و تأسیس‌ دانشگاههای‌ مستقلّی‌ فقط‌ برای‌ حفظ‌ نمودن‌ آداب‌ و ملیّت‌ هر قومی‌ که‌ جز الفاظی‌ توخالی‌ چیزی‌ نیست‌ ، و جز افتخار و مباهات‌ بر استخوان‌ خشک‌ نیاکان‌ ، و تنافس‌ در مقداری‌ کاسه‌ و کوزه‌ شکسته‌ به‌ عنوان‌ آثار ملّی‌ ، و جمع‌آوری‌ و نگهداری‌ از آنها در موزه‌های‌ مجلّل‌ چیزی‌ به‌ دست‌ نمی‌دهد مردم‌ را سرگرم‌ کردند .
ایرانیان‌ را دعوت‌ به‌ آداب‌ و رسوم‌ زردشتی‌ و إحیاء زند و أَوِستا ، و تعریف‌ و تمجید بی‌حد و حساب‌ از شاهنامه‌ فردوسی‌ ، و بیان‌ افسانه‌های‌ کورش‌ و داریوش‌ و سیروس‌ و رستم‌ زال‌ نمودند .
ما با چشم‌ خود می‌دیدیم‌ که‌ در شب‌ چهارشنبه‌ سوری‌ از روی‌ آتش‌ می‌پریدند و نوروز و مهرجان‌ را محترم‌ می‌شمردند ، و روز سیزده‌ را نحسن‌ و سیزده‌ بدر می‌رفتند ، و هزاران‌ قصّه‌ و افسانه‌های‌ سرگرم‌ کننده‌ دیگر که‌ جزو دستورات‌ سیاسی‌ طبقه‌ حاکمه‌ بود ، که‌ با مصارف‌ هنگفتی‌ می‌باید در این‌ کشور اجرا گردد .
لُغت‌ قرآن‌ را که‌ زبان‌ اوّل‌ هر مسلمان‌ است‌ لغت‌ أجنبی‌ خواندند ، و تعلیم‌ و تدریس‌ لغت‌ و زبان‌ و دستور عربی‌ را در مدارس‌ به‌ سرحدّی‌ تنزّل‌ دادند که‌ در حدّ حکم‌ عدم‌ بود ، ولی‌ لغات‌ أجنبی‌ و لغات‌ غیر مأنوسه‌ای‌ را از کتاب‌ اوستا می‌یافتند و با هزار برهان‌ و دلیل‌ می‌خواستند به‌ جای‌ آن‌ لغات‌ مأنوس‌ و شیرین‌ عربی‌ به‌ کار برند . و برای‌ وزارت‌ معراف‌ ، فرهنگستان‌ تشکیل‌ دادند ، و در آن‌ جز این‌ روش‌ اسلام‌ زدائی‌ و غرب‌ گرائی‌ چیز دیگر ملموس‌ نبود .

دست اجانب در تاریخ مسلمین
در هر یک‌ از کشورهای‌ اسلامی‌ به‌ مناسبت‌ سوابق‌ تاریخی‌ قبل‌ از اسلام‌ آن‌ ، همین‌ برنامه‌ را اجرا کردند . در ایران‌ به‌ نام‌ پان‌ ایرانیزم‌ و در کشورهای‌ عرب‌ به‌ نام‌ پان‌ عربیزم‌ و نعره‌ العُرویّه‌ ، و در ترکیه‌ به‌ نام‌ پان‌ ترکیزم‌ ، و در هند و پاکستان‌ به‌ نام‌ پان‌ هندوئیزم‌ و بالاخره‌ در هر محدوده‌ و محیط‌ کوچکی‌ هم‌ که‌ بود همچون‌ سواحل‌ خلیج‌ فارس‌ و شیخ‌ نشین‌های‌ قَطَر و قطِیف‌ و أبوظَبِی‌ و غیرها هی‌ استقلال‌ دادند و بر روی‌ آن‌ یک‌ پَان‌ گذاردند .
باری‌ این‌ کشورها را که‌ تجزیه‌ می‌کردند و استقلال‌ می‌دادند ، استقلال‌ نبود ، بلکه‌ در محدوده‌ ضعیف‌ خود به‌ حال‌ نیمه‌ جان‌ زندگی‌ کردن‌ ، و تحت‌ الحمایه‌ و مستعمره‌ بودن‌ آنها بود .
از مهمترین‌ چیزهائی‌ را که‌ موفّق‌ شدند بردارند ، تاریخ‌ قمری‌ اسلامی‌ بود که‌ ظاهراً در غیر از عربستان‌ سعودی‌ از همه‌ جا برداشتند . به‌ عنوان‌ ندای‌ اتّحاد بین‌ المللی‌ ، و لزوم‌ رابطه‌ با تاریخ‌ کشورهای‌ صنعتی‌ و تجارتی‌ و برای‌ روابط‌ سیاسی‌ ، تاریخ‌ قمری‌ اسلام‌ را منسوخ‌ و به‌ جای‌ آن‌ تاریخ‌ شمسی‌ ، آنهم‌ با مبدأ میلاد حضرت‌ مسیح‌ قرار دادند . تاریخ‌ رسمی‌ کشورهای‌ مسلمانان‌ مسیحی‌ شد و دیگر نه‌ از هجرت‌ رسول‌ الله‌ چیزی‌ به‌ گوش‌ مردم‌ می‌رسید و نه‌ از ماه‌ محرّم‌ و صفر . در عراق‌ و بین‌ النّهرین‌ مبدأ سال‌ را ژانویه‌ گذارده‌ و ماهها را ماههای‌ رومی‌ قرار داده‌ و بدین‌ ترتیب‌ طبق‌ ماههای‌ مسیحی‌ که‌ اوّل‌ آن‌ ژانویه‌ و بین‌ ماه‌ اوّل‌ و ماه‌ دوّم‌ زمستان‌ است‌ ابتدای‌ سال‌ خود را شروع‌ می‌کردند: 1 ـ کانون‌ دوّم‌ . 2 ـ شُباط‌ ، 3 ـ آذار ، ـ 4 ـ نیسان‌ ، ـ 5 ـ أَیاز ، ـ 6 ـ حَزیران‌ ، ـ ـ تَمُوز ، ـ 8 ـ آب‌ ، 9 ـ إیلول‌ ، ـ 10 ـ تشرین‌ اوّل‌ ، 11 ـ تشرین‌ ثانی‌ ،12 ـ کانون‌ اوّل‌ که‌ ماه‌ اوّل‌ زمستان‌ است‌ و ابتدای‌ سَنَوات‌ را نیز تاریخ‌ تولّد حضرت‌ عیسی‌ گرفته‌ و سال‌ها را مسیحی‌ نامیدند .
و در هر یک‌ از شامات‌ (سوریّه‌ ـ لبنان‌ ـ فلسطین‌) و مصر و غیرها همان‌ تاریخ‌ فرنگی‌ را با اسم‌ فرنگی‌ همانند: نوامبر و دسامبر و غیرها رائج‌ نموده‌ و مبدأ سال‌ را نیز مسیحی‌ کردند ، و در هند و پاکستان‌ از این‌ قرار بود .
در ایران‌ مصلحت‌ ندیدند یکباره‌ تاریخ‌ را مسیحی‌ کنند ، چون‌ مردم‌ این‌ سرزمین‌ شیعه‌ نشین‌ و تابع‌ علماء راستین‌ می‌باشند ، و از حکّام‌ جائر وقت‌ إطاعت‌ و حرف‌ شنوی‌ ندارند ، و به‌ خلاف‌ کشورهای‌ سنّی‌ نشین‌ که‌ مردم‌ آن‌ مرز و بوم‌ ، حاکم‌ را هر چه‌ باشد ، واجب‌ الاطاعه‌ و أولوالامر می‌دانند ، و چون‌ حاکم‌ حکم‌ به‌ پیروی‌ از تاریخ‌ مسیحی‌ کرد ، همه‌ تسلیم‌ و منقاد می‌شوند .
و با وجود علماء متنفّذ و با قدرت‌ در کشور شیعه‌ برگرداندن‌ تاریخ‌ هجری‌ قمری‌ به‌ مسیحی‌ شمسی‌ بسیار مشکل‌ بلکه‌ ممتنع‌ بود .
فلهذا منظور و مقصود خود را به‌ طور مرحله‌ای‌ انجام‌ دادند تا کم‌ کم‌ چشم‌ و گوش‌ مردم‌ به‌ مراحل‌ قبلی‌ خو گرفته‌ و عادت‌ کرده‌ ، و انجام‌ مراحل‌ بعدی‌ برای‌ آنها ممتنع‌ نباشد .

تبدیل سالهای قمری به شمسی در مجلس دوم
در هشتاد سال‌ پیش‌ از این‌ در دوره‌ دوّم‌ قانونگذاری‌ مجلس‌ شورای‌ ملّی‌ ، یک‌ مرحله‌ از آن‌ را اجرا کردند ، و آن‌ فقط‌ تبدیل‌ ماههای‌ قمری‌ ، به‌ ماههای‌ شمسی‌ بود ، آنهم‌ فقط‌ در دوائر دولتی‌ ، بدون‌ آنکه‌ رأس‌ سَنَوات‌ شمسی‌ از جای‌ خود تغییر کند ، و بدون‌ آنکه‌ نام‌ ماههای‌ شمسی‌ عوض‌ شود ، بلکه‌ رأس‌ سنوات‌ همان‌ هجرت‌ رسول‌ الله‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ از مکّه‌ به‌ مدینه‌ طیّبه‌ بوده‌ ، و نام‌ ماهها هم‌ عربی‌ معمول‌ و طبق‌ حرکت‌ شمس‌ در بروج‌ دوازده‌ گانه‌ باشد ، یعنی‌ به‌ ترتیب‌ از اوّل‌ بهار بدین‌ قرار باشد .
حَمَل‌ و ثَوْر و جَوزا و سَرَطان‌ و سُنبُله‌ و مِیزان‌ و عَقْرَب‌ و قَوْس‌ و جَدْی‌ و دَلْو و حُوت‌ .
و جهت‌ لزوم‌ تغییر را هم‌ در مجلس‌ از نقطه‌ نظر تنظیم‌ اُمور مالی‌ مطرح‌ کردند ، که‌ سال‌ شمسی‌ به‌ نفع‌ دولت‌ است‌ ، برای‌ آنکه‌ چون‌ سال‌ شمسی‌ یازده‌ روز از سال‌ قمری‌ بیشتر است‌ ، در اینصورت‌ بودجه‌ دولت‌ و حقوق‌ کارمندان‌ را طبق‌ این‌ برج‌ ها پرداختن‌ به‌ صرفه‌ دولت‌ تمام‌ می‌شود .
مثلاً اگر در سال‌ ، بیست‌ و چهار میلیون‌ ، دولت‌ طبق‌ سالهای‌ شمسی‌ خرج‌ کند ، اگر آن‌ را طبق‌ ماههای‌ قمری‌ بدهد ، باید در هر سه‌ سال‌ دو میلیون‌ بیشتر صرف‌ کند ، زیرا در هر سه‌ سال‌ یک‌ ماه‌ زیادتر می‌شود و دولت‌ دو میلیون‌ زیان‌ می‌کند .
و همچنین‌ وقتی‌ در ایران‌ گمرک‌ دائر شد تصوّر کردند که‌ یک‌ تاریخ‌ شمسی‌ برای‌ اُمور دولتی‌ لازم‌ است‌ . از مردم‌ پرسیدند که‌ سال‌ چندم‌ شمسی‌ است‌ ؟ هیچ‌ در دست‌ نبود ، گفتند: در سالهای‌ منجّمین‌ یک‌ حَمَل‌ و ثَوْری‌ هست‌ که‌ آنها می‌دانند ، همان‌ را بلژیکی‌ ها گرفتند و معمول‌ کردند .
بنده‌ هر چه‌ فکر می‌کنم‌ که‌ این‌ أدلّه‌ چگونه‌ برای‌ تغییر دادن‌ ماهها و سالهای‌ قمری‌ اسلامی‌ به‌ برج‌ها و سالهای‌ شمسی‌ کافی‌ است‌ ، هیچ‌ فکرم‌ به‌ جائی‌ نمی‌رسد . آخر دلیل‌ تا این‌ اندازه‌ واهی‌ و ضعیف‌ است‌ که‌ به‌ جهت‌ نیاز یک‌ تعرفه‌ گمرکی‌ به‌ سال‌ شمسی‌ ، سال‌ یک‌ کشوری‌ را تغییر دهند و تمام‌ آداب‌ و رسوم‌ و تعطیلات‌ و تشریفات‌ را در همه‌ دوائر از دادگستری‌ و فرهنگ‌ و غیرها و حتّی‌ وزارت‌ مالیّه‌ و دارائی‌ در همه‌ امور کشور تبدیل‌ کنند ، این‌ چه‌ حسابی‌ است‌ ؟! این‌ چه‌ کتابی‌ است‌ ؟!
و امّا قضیّه‌ بودجه‌ و مخارج‌ دولت‌ که‌ طبق‌ ماههای‌ قمری‌ زیان‌ متوجّه‌ او می‌شود ، به‌ قدری‌ سُست‌ است‌ که‌ انسان‌ از عقل‌ و درایت‌ پیشنهاد کنندگان‌ تغییر تاریخ‌ در شگفت‌ می‌ماند .

آخر که‌ گفته‌ است‌ که‌ دولت‌ بودجه‌ خود را از جمع‌آوری‌ مالیات‌ها و غیره‌ به‌ حسب‌ ماه‌ و سال‌ قمری‌ از ملّت‌ و رعایا بگیرد ، آن‌ وقت‌ طبق‌ بروج‌ و سالهای‌ شمسی‌ خرج‌ کند ؟ و به‌ کارمندان‌ بپردازد ؟ اگر دولتی‌ به‌ حسب‌ تاریخ‌ شمسی‌ جمع‌آوری‌ می‌کند ، به‌ حسب‌ شمسی‌ هم‌ پرداخت‌ می‌کند ، و اگر دولتی‌ به‌ حسب‌ تاریخ‌ قمری‌ جمع‌آوری‌ می‌کند ، به‌ حسب‌ قمری‌ هم‌ پرداخت‌ می‌کند ، نسبت‌ در هر دو حال‌ محفوظ‌ و أبداً نفع‌ و زیانی‌ متصوّر نیست‌ .

اگر بودجه‌ کشور بیست‌ و چهار میلیون‌ در سال‌ شمسی‌ است‌ ، چنانچه‌ بخواهند طبق‌ سال‌ قمری‌ بپردازند ، دیگر بیست‌ و چهار میلیون‌ بودجه‌ آن‌ نیست‌ ، طبعاً کمتر است‌ ، و پرداختن‌ همان‌ مقدار کمتر به‌ ماهها و سالهای‌ کوتاه‌تر چه‌ ضرری‌ می‌رساند ؟

تعیین‌ بودجه‌ و دخل‌ و خرج‌ دولت‌ ، و پرداخت‌ و جمع‌آوری‌ آن‌ ، چه‌ طبق‌ سالهای‌ شمسی‌ باشد و یا سالهای‌ قمری‌ ، هر دو در دست‌ دولت‌ است‌ ، و تناسب‌ در هر حال‌ محفوظ‌ و یک‌ ریال‌ کم‌ و بیش‌ نخواهد شد .
اگر شما در منزل‌ ده‌ نفر میهمان‌ دعوت‌ کنید ، در نزد هر یک‌ از آنان‌ یک‌ ظرف‌ طعام‌ می‌گذارید ! و اگر بیست‌ نفر دعوت‌ کنید ؟ باید بیست‌ ظرف‌ طعام‌ بگذارید ! و در هر دو حال‌ میهمانان‌ فقط‌ از ظروف‌ خود خورده‌ و سیر می‌شوند ! بلی‌ اگر شما بیست‌ نفر دعوت‌ کنید ! و طعام‌ ده‌ نفر را برای‌ آنان‌ قرار دهید ، همگی‌ نیم‌ سیر می‌مانند !

شما هیچگونه‌ الزامی‌ ندارید که‌ بیست‌ نفر دعوت‌ کنید ، و طعام‌ ده‌ نفر به‌ آنها بدهید ! یا بیست‌ نفر دعوت‌ کنید ، با طعام‌ بیست‌ نفر ، و یا ده‌ نفر دعوت‌ کنید با طعام‌ ده‌ نفر . و در هر دو صورت‌ هم‌ همگی‌ میهمانان‌ سیر شده‌اند ، و هم‌ شما مورد خجلت‌ کمبود طعام‌ واقع‌ نشده‌ و از عهده‌ بر آمده‌اید !
باری‌ تمام‌ این‌ دلیل‌ها بهانه‌ است‌ . می‌خواهند محرّم‌ و صفر و رمضان‌ و ذوالحجّه‌ را بردارند ، و یک‌ درجه‌ قدم‌ پیش‌ نهند ، و یک‌ مرحله‌ را پشت‌ سرگذارند تا برای‌ قدمهای‌ بعدی‌ مراحل‌ پیموده‌ نشده‌ ، راه‌ استوار باشد .
مجلس‌ دوره‌ دوّم‌ سالها و ماههای‌ قمری‌ را برداشت‌ و بجای‌ محرّم‌ و صفر حَمَل‌ و ثَوْر و جَوْزا را گذاشت‌ . و در پاسخ‌ طبقه‌ روشن‌بین‌ و تیز هوش‌ و متعهّد که‌ می‌گفتند: شما شعائر اسلام‌ را بر می‌دارید ؟ و محرّم‌ و صفر را تغییر می‌دهید؟ می‌گفتند: ما أبداً به‌ محرّم‌ و صفر شما کاری‌ نداریم‌ ! شما در محرّم‌ و صفر ، عزاداری‌ خودتان‌ را بکنید ! و در رمضان‌ روزه‌ خود را بگیرید ! و در ذوالحجّه‌ به‌ حجّ بروید !
أبداً ما با این‌ أعمال‌ عبادی‌ ، در این‌ زمانهای‌ مقرّره‌ در شرع‌ کاری‌ نداریم‌ ! این‌ راجع‌ به‌ شماست‌ ! ما از نقطه‌ نظر کارهای‌ دولتی‌ ، و روابط‌ دیپلماسی‌ ، و تنظیم‌ و تنسیق‌ امور حکومت‌ ، و تشکیلات‌ اداری‌ و وزارتخانه‌ها ، تاریخ‌ رسمی‌ کشور را تاریخ‌ شمسی‌ قرار می‌دهیم‌ ! آنهم‌ به‌ هیچ‌ جا ضرری‌ نمی‌رساند !
هر وقت‌ که‌ ما گفتیم‌: شما در بُرج‌ حَمَل‌ روزه‌ بگیرید ! و یا در رأس‌ سَرَطان‌ به‌ مکّه‌ بروید ، حقّ با شماست‌ ! و جای‌ اعتراض‌ باقی‌ است‌ !
کسی‌ به‌ آنها نگفت‌: در اسلام‌ امور عبادی‌ و سیاسی‌ تفاوتی‌ ندارد ، و تشکیلات‌ اداری‌ از نماز و روزه‌ جدا نیست‌ ، وزارتخانه‌ها در استخدام‌ فرهنگ‌ اصیل‌ اسلام‌ و حجّ و زیارت‌ و روزه‌ رمضان‌ و عزاداری‌ سیّد الشّهداء علیه‌ السّلام‌ قرار دارند ، ما و شما نداریم‌ ! دولت‌ و ملّت‌ اسلام‌ واحد است‌ .

تغییر تاریخ‌ قمری‌ به‌ تاریخ‌ شمسی‌ ، موجب‌ تفکیک‌ ملّت‌ مسلمان‌ از دولت‌ است‌ . موجب‌ به‌ انزوا درآوردن‌ اسلام‌ از صحنه‌ اجتماع‌ و رسمیّت‌ است‌ . و در حقیقت‌ موجب‌ نَسْخ‌ اسلام‌ و برقراری‌ متد غرب‌ و غرب‌ گرائی‌ است‌ .
باری‌ این‌ مرحله‌ اوّل‌ از تغییر بود که‌ در مدّت‌ بیست‌ سال‌ به‌ همین‌ منوال‌ در کشور ساری‌ و جاری‌ بود ، تا نوبت‌ به‌ اجراء طرح‌ مرتبه‌ دوّم‌ رسید ، و از هر جهت‌ زمینه‌ آماده‌ و دشمنان‌ اسلام‌ در انتهاز فرصت‌ برای‌ إجراء مرحله‌ دوّم‌ بودند .
تبدیل ساهای شمسی به باستانی در دوره پنجم

تا در دوره‌ پنجم‌ مجلس‌ شورای‌ ملّی‌ در جلسه‌ یکصد و چهل‌ و سوّم‌ که‌ روز سه‌ شنبه‌ 27 حوت‌ 1303 شمسی‌ و مطابق‌ با 21 شعبان‌ 1342 قمری‌ بود ، تاریخ‌ شمسی‌ که‌ طبق‌ بروج‌ و به‌ اسامی‌ عربی‌ بود ، نسخ‌ و به‌ جای‌ آن‌ تاریخ‌ هجری‌ شمسی‌ باستانی‌ قرار دادند .

آنچه‌ در آن‌ مجلس‌ از نطق‌ها و خطابه‌ها خوانده‌ شد که‌ از این‌ امر جلوگیری‌ به‌ عمل‌ آید ، مؤثّر واقع‌ نشد . و مخصوصاً جناب‌ شریعتمدار دامغانی‌ مستدّلاً بیان‌ کرد که‌: ماههای‌ شمسی‌ که‌ طبق‌ حرکت‌ آفتاب‌ در برج‌ها معیّن‌ و مقرّر است‌ بهتر است‌ از ماههای‌ ساختگی‌ باستانی‌ که‌ با اصول‌ علمی‌ هیچگونه‌ موافقت‌ ندارد .

 

اصل‌ این‌ پیشنهاد به‌ وسیله‌ أرباب‌ کیخسرو شاهرخ‌ مرد زرتشتی‌ مذهب‌ و دشمن‌ اسلام‌ و از اعضاء فراماسونری‌ ایران‌ ، و به‌ تشویق‌ و ترغیب‌ سیّد حسن‌ تقی‌ زاده‌ مهره‌ خاص‌ أجنبی‌ ، و از رؤسآء و سابقه‌داران‌ شصت‌ ساله‌ فراماسونری‌ در ایران‌ صورت‌ گرفت‌ .

سیّد محمّد تدین چنانکه‌ از گفتار او در همان‌ مجلس‌ پیداست‌ ، سهم‌ به‌ سزائی‌ در این‌ انگیزه‌ داشته‌ است‌ .
این‌ پیشنهاد بدین‌ طور بود که‌ در تاریخ‌ رسمی‌ شمسی‌ کشور ، دو تغییر باید داده‌ شود: أوّل‌: نام‌ ماههای‌ عَرَبی‌ از حَمَل‌ و ثَوْر و جَوزا به‌ نام‌ ماههای‌ ایران‌ باستانی‌ : فروردین‌ ، اردیبهشت‌ ، خرداد ، تیر ، أمرداد ، شهریور ، مهر ، آبان‌ ، آذر ، دی‌ ، بهمن‌ و اسفند تبدیل‌ شود .

دوّم‌: در تعداد روزهای‌ این‌ بروج‌ ، شش‌ ماه‌ اوّل‌ را 31 روز ، و پنج‌ ماه‌ دوّم‌ را 30 روز ، و ماه‌ آخر را 29 گرفت‌ . این‌ می‌شود سیصد و شصت‌ و پنج‌ روز . و برای‌ خرده‌ آن‌ هر چهار سال‌ یکبار اسفندماه‌ را 30 روز بگیرند و آن‌ سال‌ را 366 روز محاسبه‌ کنند .
می‌گفتند: این‌ طریق‌ از تقویم‌ سلطان‌ ملکشاه‌ سلجوقی‌ أخذ شده‌ است‌ ، و چون‌ او ملاحظه‌ کرد که‌ سالهای‌ شمسی‌ به‌ واسطه‌ عدم‌ محاسبه‌ تعدیلات‌ ، و عدم‌ محاسبه‌ کبائس‌ دقیق‌ رو به‌ عقب‌ رفته‌ است‌ ، لذا با تنظیم‌ و تنسیق‌ حکیم‌ عُمَر خیّام‌ و بعضی‌ از منجّمین‌ دیگر ، سالهای‌ شمسی‌ را بدین‌ گونه‌ قرار داد که‌: تمام‌ برج‌ها سی‌ روز باشد ، که‌ مجموعاً می‌شود سیصد و شصت‌ روز ، آنگاه‌ برای‌ کسر نیامدن‌ سالها پنج‌ روز به‌ آخر آبان‌ ماه‌ ، و یا اسفندماه‌ اضافه‌ می‌کردند ، و آن‌ را خَمسه‌ مسْترقه‌ می‌گفتند . و این‌ هم‌ به‌ علّت‌ آن‌ بود که‌ زرتشتیان‌ قبل‌ از اسلام‌ پنج‌ روز از سال‌ را جزو سال‌ حساب‌ نمی‌کردند ، و در آن‌ پنج‌ روز مجاناً دنبال‌ کارهای‌ خیر می‌رفتند .

و با این‌ پنج‌ روز ، سال‌ سیصد و شصت‌ و پنج‌ روز می‌شد ، و هر چهار سال‌ یک‌ سال‌ را کبیسه‌ می‌کردند ، و سیصد و شصت‌ و شش‌ روز می‌گرفتند ، و باز برای‌ حساب‌ دقیق‌تر ، کبیسه‌ دوّم‌ گرفته‌ و هر سی‌ و سه‌ سال‌ یکبار سال‌ کبیسه‌ را سال‌ پنجم‌ قرار می‌دادند ، یعنی‌ بعد از سال‌ 29 و 30 و 31 که‌ می‌باید سال‌ سی‌ و دوّم‌ را کبیسه‌ بگیرند ، یکسال‌ عقب‌ انداخته‌ و سال‌ 33 را کبیسه‌ می‌کردند. با این‌ حساب‌ سالهای‌ شمسی‌ تا شش‌ هزار سال‌ فقط‌ یک‌ روز عقب‌ می‌افتد .


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.