دانلود مقاله قرآن و سعادت انسان word دارای 21 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود مقاله قرآن و سعادت انسان word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی دانلود مقاله قرآن و سعادت انسان word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
قرآن و سعادت انسان
سعادت هر چیزی عبارت است از رسیدنش به خیر وجودش تا بوسیله آن کمال خود را یافته و در نتیجه متلذذ شود. و سعادت در انسان که موجودی مرکب است (مرکب از روح و بدن) عبارت است از رسیدن به خیرات جسمانی و روحانیاش و متنغم شدن به آن است.
تفاوت سعادت و خیر
تفاوت میان سعادت و خیر این است که سعادت مخصوص نوع و یا اشخاص است ولی لفظ خیر عام است و به غیر انسان هم اطلاق میشود.
سعادت در منطق انبیا
سعادت چیزی نیست که در درون ذات انسان باشد و حتی نارساییهای محیط و خانواده و وراثت در مقابل تصمیم و اراده انسان قابل تغییر و دگرگونی است مگر آنکه اصل اراده و آزادی انسان را انکار کنیم.
ارکان سعادت بشر طبق قرآن کریم
طبق بیان قرآن کریم در سوره عصر ارکان سعادت و نجات انسان از زیانکاری در چهار چیز است.
ایمان
اساسیترین رکن نجات و سعادت انسان ایمان است. آنجا که خداوند متعال میفرماید: «ان الانسان لفی خسر الا الذین امنوا»
اولین تفاوت انسان با حیوان در زندگی اجتماعی اوست که سبب شده انسان در زندگی با دیگران هم بهرههای فراوان ببرد و هم وظایف و تکالیفی در قبال این بهرهها داشته باشد.
آنجا که پای وظایف اجتمایی در میان است دیگر غریزه و طبیعت حکم فرما نیست و نمیتواند نقطه اتکا قرار گیرد. زیرا معمولا انجام این امور برخلاف میل و غریزه است مثل امانتداری و فداکاری ، آنجاست که نیاز به نقطه اتکایی برای ارضای روح در انجام این فعالیتها احساس میشود و آن نقطه اتکا فقط ایمان است.
عمل صالح
رکن دیگر نجات بشر عمل صالح است : «; و عملوا الصالحات»
گاه مردمی پیدا میشوند که به خدا و پیامبران و کتب آسمانی ایمان دارند ولی در اثر بعضی انحرافات و اشتباهات گمان میکنند که تنها ایمان داشتن کافی است و عمل اهمیت چندانی ندارد. یا برخی عمل میکنند و عملشان هم متکی به ایمان و عقیده است ولی در تشخیص عمل اشتباه میکنند و چه بسا دیده میشود که مردم از روی عقیده و ایمان زحمتها میکشند اما بیهوده ، و کوچکترین اثر نیکی بر اعمال آنها مترتب نیست.
توصیه به ایمان و عمل صالح
رکن دیگر سعادت و نجات بشر طبق آیات قرآن تشویق دیگران به ملازمت ایمان و عمل صالح است : «و تواصوا بالحق»تا جامعه تحت تاثیر تلقین کارهای خیر به سوی سعادت و رستگاری حرکت نماید.
توصیه به صبر
توصیه افراد به صبر و استقامت رکن دیگری از ارکان سعادت بشر است : «وتواصوا بالصبر» تا افراد جامعه در مقابل ناملایمات و دشواریها شکست نخورده و با صبر و پایداری به سعادت برسند.
ارکان سعادت بشر طبق روایات
در روایاتی که از معصومین علیهالسلام نقل شده است به مسائل مختلفی به عنوان اسباب سعادت بشر اشاره شده که مطالعه آنها انسان را به طرز تفکر اسلامی در این مساله آشنا میسازد. به عنوان مثال به چند حدیث پر معنی در این رابطه توجه فرمایید :
• امام صادق علیهالسلام میفرماید : حقیقت سعادت این است که آخرین مرحله زندگی انسان با اعمال سعادتمندانهای پایان یابد.
• امام علی علیهالسلام میفرمایند : سعادتمند کسی است که از سرنوشت دیگران پند گیرد.
• پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرمایند : چهار چیز است که اسباب سعادت انسان است : همسر صالح ، خانه وسیع ، همسایه شایسته و مرکب خوب با توجه به اینکه این چهار موضوع در زندگی مادی و معنوی هر کس نقش موثری دارد و از عوامل پیروزی میتواند باشد وسعت مفهوم سعادت در منطق اسلام روشن میشود.
اگر اسبابی را که برای سعادت در احادیث ذکر شده با توجه به عینیت همه آنها و نقش موثرشان در زندگی بشر را با اسباب و نشانههای خرافی مقایسه کنیم به این واقعیت میرسیم که تعلیمات اسلام تا چه حد منطقی و حساب شده است. هنوز بسیارند کسانی که نعل اسب را سبب خوشبختی و عدد سیزده را سبب بدبختی میدانند و چه بسیار انسانهایی که بر اثر گرفتار شدن به این خرافات از زندگی باز ماندهاند. اسلام بر تمام این پندارهای خرافی قلم بطلان کشیده و سعادت انسان را در گرو فعالیتهای مثبت و نقاط مثبت اخلاقی و طرز تفکر و عقیده هر کس میداند که نمونههایی از آن در احادیث فوق بیان شد.
منابع
1 تفسیر المیزان/علامه طباطبایی/ج 11
2 تفسیر نمونه/آیت اللّه مکارم شیرازی/ج 9
3 صد گفتار/شهید مرتضی مطهری
اخلاق اسلامی و ارائه راههای تحقق کمال انسان
گروه خبرنگاران افتخاری / مجتبی وحیددوست: اخلاق اسلامى؛ اخلاقى دینى است و تمام ویژگىها و امتیازات یک نظام اخلاقى دینى را داراست و در حقیقت بیانگر راههاى تحقق کمال انسان هستند که باید با آگاهی دقیق از آنها در راستای طی طریق سعادت گام برداشت.
احکام اخلاقى در حقیقت بیانگر راههاى تحقق کمال انسان هستند، به این معنا که هر دستور یا رهنمود اخلاقى در واقع بیان مىکند که اگر فلان فعل را انجام دهیم به کمال وجودى خود نزدیکتر خواهیم شد.
اخلاق دینى ضامن اجرایى قوى درونى و همیشگى دارد؛ انسان مؤمن با اعتقاد به وجود خداوند و باور به معاد تعهد بیشترى برای اجراى احکام اخلاقى دارد
اخلاق دینى ضامن اجرایى قوى درونى و همیشگى دارد؛ انسان مؤمن با اعتقاد به وجود خداوند و باور به معاد تعهد بیشترى برای اجراى احکام اخلاقى دارد.
اخلاق دینى از طریق جهانبینى دینى در جان انسان مؤمن تحکیم مىشود، در جهان بینى دینى همه عالم هدفدار آفریده شده و به سوى غایتى حکیمانه در حرکت است و انسان مؤمن با انجام وظایف اخلاقى خویش خود را با نظام هستى هماهنگ مى کند و به سوى سرانجامى ارزشمند و مطمئن سوق مییابد.
در این میان اخلاق اسلامی بهطور خاص، تمام عرصه هاى حیات را در برمىگیرد، برخى از ادیان جهان نظام اخلاقى خود را به تنظیم بخشى از روابط انسان محدود کردهاند، این ویژگى تکلیف اخلاقى افراد را در عرصههاى دیگر روشن نمیکند؛ در حالىکه اسلام به تمام ابعاد وجودى انسان توجه داشته و همه روابط انسانی را تحت پوشش هدایت اخلاقى خود دارد.
یکى از ویژگیهاى اخلاق اسلامى، قابلیت تطبیق آن با شرایط زمانى و مکانى مختلف است، این ویژگى از برجستهترین جنبههاى اخلاق اسلامى است چراکه هر نظام اخلاقى در صورتى پاینده و برقرار مىماند که به نیازهاى اخلاقى انسان بهتر پاسخ دهد
یکى از ویژگیهاى اخلاق اسلامى، قابلیت تطبیق آن با شرایط زمانى و مکانى مختلف است، این ویژگى از برجستهترین جنبههاى اخلاق اسلامى است چراکه هر نظام اخلاقى در صورتى پاینده و برقرار مىماند که به نیازهاى اخلاقى انسان بهتر پاسخ دهد.
از آنجا که اخلاق اسلامى معطوف به نیازهاى اخلاقى انسان است، ثابت و پایدار بوده و چون طى زمانى طولانى توسط معصومین (ع) با شرایط مختلف اجتماعى و تاریخى تطبیق داده شده است، وجه انعطافپذیر ظواهر و مظاهر آن نیز شناسایى شده بنابراین به خوبی پاسخگوى نیازهای انسان در همه زمانها و جوامع خواهد بود.
از ویژگیهاى اخلاق اسلامى این است که مسیر رشد اخلاقى را بر همه انسانها بهطور مساوى هموار میکند، این ویژگى ناشى از انسانشناسى اسلامى و تربیت اسلامى است.
در تربیت اسلامى شرایط سنى، محیطى و معرفتى افراد در نظر است و پاداش و کیفر هر فرد به تناسب شرایط او تعیین میشود، تناسب پاداش و کیفر با شرایط هر فرد موجب مىشود تا انسان هرگز از حرکت به سوى کمال باز نایستد.
انسان مسلمان و با ایمان هرگز شرایط سنى خود را بهانهاى براى سستى در مسیر کمال قرار نمیدهد و البته هیچ فرد مسلمانى نباید فقدان امکانات و ابزار مادى را بهانه کرده، تکالیف اخلاقى و شرعى خود را ترک کند.
در نظام فقهى و اخلاقى اسلام هر فرد در هر شرایطى تکلیف خاصی بر عهده دارد و اصول مبانی اسلامی این امکان را در اختیار همگان قرار داده تا به سوى کمال حرکت کنند.
درباره منابع اخلاق اسلامی باید گفت که این منابع غنى و گسترده هستند که برجستهترین این منابع قرآن کریم است؛ قرآن سرچشمه زاینده معارف اخلاقى است که شرایط و چگونگى تطبیق معارف کلى اخلاقى اسلام بر موقعیتهاى مختلف زندگى فردى و اجتماعى را آموزش مى دهد
درباره منابع اخلاق اسلامی باید گفت که این منابع غنى و گسترده هستند که برجستهترین این منابع قرآن کریم است؛ قرآن سرچشمه زاینده معارف اخلاقى است که شرایط و چگونگى تطبیق معارف کلى اخلاقى اسلام بر موقعیتهاى مختلف زندگى فردى و اجتماعى را آموزش مى دهد.
اخلاق اسلامی شامل ابعاد الهی، اجتماعی و فردی است؛ اخلاق الهی مواردی همچون رابطه انسان با خداوند، معرفت الهی، ایمان و عبادت را شامل میشود؛ اخلاق اجتماعی نیز مواردی مانند زهد و تواضع را شامل بوده و اخلاق فردی نیز خودشناسی و حقیقتجویی را شامل میشود.
آنچه در اخلاق اسلامی بیش از هر چیز اهمیت دارد خیر و سعادت اخروى است که نصیب انسان میشود، رسیدن به این درجه از کمال تنها با انجام اعمالى محقق میشود که با نفس متعالى انسان هماهنگی دارد.
دلیل عقلى محض
دلیل عقلى محض همان برهان ضرورت نظم در جامعه اسلامى است که در گذشته بیان گردید و دانستن این نکته درباره آن ضرورى است که این برهان، به دلیل آنکه مقدماتى عقلى دارد و از این جهت، دلیلى عقلى است، هرگز ناظر به اشخاص نیست و داراى چهار خصوصیت «کلیت»، «ذاتیت»، «دوام»، و «ضرورت» مىباشد و به همین دلیل، نتیجهاى که از آن حاصل مىشود نیز کلى و ذاتى و دائمى و ضرورى خواهد بود. از اینرو، براهینى که در باب نبوت و امامت اقامه مىشود، هیچ یک ناظر به نبوت و یا امامتشخص خاص نیست و امامت و نبوت شخصى را ثابت نمىکند و در مساله ولایت فقیه نیز آنچه طبق برهان عقلى محض اثبات مىشود، اصل ولایتبراى فقیه جامعالشرایط است و اما اینکه کدام یک از فقیهان جامعالشرایط باید ولایت را به دست گیرد، امرى جزئى و شخصى است که توسط خبرگان برگزیده مردم یا راههاى دیگر صورت مىگیرد.
حیات اجتماعى انسان و نیز کمال فردى و معنوى او، از سویى نیازمند قانون الهى در ابعاد فردى و اجتماعى است که مصون و محفوظ از ضعف و نقص و خطا و نسیان باشد و از سوى دیگر، نیازمند حکومتى دینى و حاکمى عالم و عادل استبراى تحقق و اجراى آن قانون کامل. حیات انسانى در بعد فردى و اجتماعىاش، بدون این دو و یا با یکى از این دو، متحقق نمىشود و فقدان آن دو، در بعد اجتماعى، سبب هرج و مرج و فساد و تباهى جامعه مىشود که هیچ انسان خردمندى به آن رضا نمىدهد.
این برهان که دلیلى عقلى است و مختص به زمین یا زمان خاصى نیست، هم شامل زمان انبیاء(علیهمالسلام) مىشود که نتیجهاش ضرورت نبوت است، و هم شامل زمان پس از نبوت رسول خاتمصلى الله علیه و آله و سلم است که ضرورت امامت را نتیجه مىدهد، و هم ناظر به عصر غیبت امام معصوم است که حاصلش، ضرورت ولایت فقیه مىباشد.
تفاوت نتیجه این برهان در این سه عصر، آن است که پس از رسالتختمیه رسول اکرم، حضرت محمد مصطفىصلى الله علیه و آله و سلم، آمدن قانونى جدید از سوى خداوند ناممکن است; زیرا هر آنچه که در سعادت انسان تا هنگام قیامت; از عقاید و اخلاق و احکام نقش دارد، به دست اعجاز، در کتاب بىپایان قرآن نگاشته شده است و از اینرو، یک نیاز بشر که همان نیاز به قانون الهى است، براى همیشه برآورده گشته است و آنچه مهم مىباشد، تحقق بخشیدن به این قانون در حیات فردى و اجتماعى و اجراى احکام دینى است.
در عصر امامت، علاوه بر تبیین قرآن کریم و سنت و تعلیل معارف و مدعیات آن و دفاع از حریم مکتب، اجراى احکام اسلامى نیز بهقدر ممکن و میسور و تحمل و خواست جامعه، توسط امامان معصوم(علیهمالسلام) صورت مىگرفت و اکنون سخن در این است که در عصر غیبت ولى عصر(عجل الله تعالى فرجه الشریف) نیز انسان و جامعه انسانى، نیازمند اجراى آن قانون جاوید است; زیرا بدون اجراى قانون الهى، همان مشکل و محذور بىنظمى و هرج و مرج، و بردهگیرى و ظلم و ستم و فساد و تباهى انسانها پیش خواهد آمد و بىشک، خداى سبحان در عصر غیبت امام زمان(عجلاللهتعالىفرجهالشریف) ، انسان و جامعه را به حال خود رها نساخته و براى هدایت انسانها، ولایت جامعه بشرى را به دست کسانى سپرده است.
کسى که در عصر غیبت ولایت را از سوى خداوند بر عهده دارد، باید داراى سه ویژگى ضرورى باشد که این سه خصوصیت، از ویژگىهاى پیامبران و امامان سرچشمه مىگیرد و پرتویى از صفات متعالى آنان است و ما در گذشته از آنها سخن گفتیم (62) . ویژگى اول، شناخت قانون الهى بود; زیرا تا قانونى شناخته نشود، اجرایش ناممکن است. ویژگى دوم، استعداد و توانایى تشکیل حکومتبراى تحقق دادن به قوانین فردى و اجتماعى اسلام بود و ویژگى سوم، امانتدارى و عدالت در اجراى دستورهاى اسلام و رعایتحقوق انسانى و دینى افراد جامعه. به دلیل همین سه ویژگى ضرورى است که گفته مىشود نیابت امام عصر(عج) و ولایت جامعه در عصر غیبت از سوى خداوند، بر عهده فقیهان جامع شرایط(سه شرط مذکور) مىباشد.
تذکر این نکته نیز سودمند است که سلسله جلیله انبیاء(علیهمالسلام) به نصاب نهایى خود رسیده و با انتصاب حضرت ختمىمرتبتصلى الله علیه و آله و سلم از سوى خداى سبحان، محال است که کسى به مقام شامخ نبوت راه یابد; چنانکه سلسله شریفه امامان(علیهمالسلام) نیز به نصاب نهایى خود بالغ شده و با انتصاب حضرت بقیه الله(ارواح من سواه فداه)، ممکن نیست که احدى به مقام والاى امامت معصوم راه یابد. لیکن برهان عقلى بر ضرورت زعیم و رهبر براى جامعه، امرى ضرورى و دائمى است و هر کس در زمان غیبت، مسؤولیت اداره امور مسلیمن را داشته باشد، باید به عنوان نیابت از طرف ولى عصر(علیهالسلام) باشد; زیرا آن حضرت، امام موجود و زنده است که تنها حجتخدا مىباشد و همانگونه که در عصر ظهور امامان گذشته، در خارج از اقلیم خاص آنان، نائبانى از طرف ایشان منصوب مىشدند، در عصر غیبت ولى عصر(علیهالسلام) نیز چنین است و نیابت غیرمعصوم از معصوم، امرى ممکن است; زیرا امام معصوم داراى شؤون فراوانى است که اگر چه برخى از آن شؤون مانند مقام شامخ ختم ولایت تکوینى، اختصاص به خود ایشان دارد و نائبپذیر نیست و هیچ گاه به کس دیگرى انتقال نمىیابد، ولى برخى دیگر از شؤون آن حضرت که جزء امور اعتبارى و قراردادى عقلاست و در زمره تشریع قرار دارد مانند افتاء و تعلیم و تربیت و اداره امور مردم و اجراى احکام و حفظ نظام از تهاجم بیگانگان نیابتپذیر است و این نیابت، به فقیهى تعلق مىگیرد که با داشتن آن سه ویژگى، بتواند در غیبت امام(علیهالسلام) تا حد ممکن و مقدور، شؤون والاى آن حضرت را عملى سازد.
زندگی دوباره از دیدگاه قرآن
«و قالو ما هِیَ اِلّا الدُّنیا نَموتُ و نُحیی و ما یُهلَکنا اِلّا الدَّهر و ما لَهُم بِذلِکَ مِن علمٍ اِنَّ هُم اِلّا یَظنُّونَ ؛ و کافران گفتند : جز این زندگی دنیا حیاتی نیست که میمیریم و زندگی میکنیم و جز روزگار چیزی ما را نابود نمیکند (در صورتی که) به این مطلب علمی ندارند و تنها گمانی میبرند» (سوره جاثیه _ 24)
قرآن کریم سخنان منکرین زندگی دوباره را نقل کرده که غالبا چیزی بیش از استبعاد نیست و احیانا اشاره به شبهات ضعیفی دارد که منشا استبعاد و شک در زندگی پس از مرگ شده است. از این رو پپدیدههای مشابه معاد را یاد آور میشود تا رفع استبعاد و شک در زندگی پس از مرگ شده است. از اینرو پدیدههای مشابه معاد را یاد آور میشود تا رفع استبعاد گردد و حتمی بودن زندگی دوباره پس از مرگ اثبات شود.
پدیدههای مشابه معاد
رویش گیاهان
زنده شدن انسان پس از مرگ ، از آن جهت است که حیات مسبوق به موت است تشبیه روییدن گیاه در زمین بعد از خشکی و مردگی آن است. از اینرو تامل در این پدیده که همواره جلو چشم همه انسانها رخ میدهد، کافی است که به امکان حیات خودشان بعد از مرگ پیببرند و در واقع آنچه موجب ساده شمردن این پدیده و غفلت از اهمیت آن شده عادت کردن مردم به دیدن آن است و گرنه از جهت پیدایش حیات جدید ، فرقی با زنده شدن انسان بعد از مرگ ندارد.
قرآن کریم برای دریدن این پرده عادت مکررا توجه مردم را به این پدیده جلب و رستاخیز انسانها را به آن تشبیه میکند و میفرماید : «فَانظُر اِلی آثارِ رَحمَه اللهِ کَیفَ یُحیی الاَرضَ بعد مَوتها اِنَّ ذلک لَمُحیی المَوتی و هو علی کلِّ شیءٍ قَدیر ؛ پس به آثار رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را بعد از مرگش زنده میکند تحقیقا زنده کننده مردگان هست و او بر هر چیزی تواناست» ( سوره روم _ 50)
خواب اصحاب کهف
قرآن کریم بعد از ذکر داستان شگفت انگیز اصحاب کهف که حاوی نکتههای آموزنده فراوانی است می فرماید: «و کَذلِکَ اَعثَرنا عَلَیهِم لِیعلَموا انَّ وَعَد اللّه حقٌ و اَنَّ الساعه آتیهٌ لا رَیبَ فیها؛ بدین سان مردم را بر ایشان آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و قیامت خواهد آمد و جای شکی در آن نسیت» (سوره کهف/21 ) بی شک اطلاع از چنین حادثه عجیبی که عده ای در طول چند قرن خواب باشند سپس بیدار شوند تاثیر خاصی در توجه انسان نسبت به زنده شدن دوباره خواهد داشت، زیرا هر خواب رفتنی شبیه مردن است. (النوم اخ الموت) و هر بیدار شدنی شبیه زنده شدن پس از مرگ.
لیکن در خوابهای عادی ، اعمال زیستی بدن بطور طبیعی ادامه مییابد و بازگشت روح ، تعجبی را بر نمیانگیزد اما بدنی که سیصد سال از مواد غذایی استفاده نکند میبایست فاسد شد و از بین میرفت. پس چنین حادثه خارقالعادهای میتواند توجه انسان را به ماورای نظام عادی جلب کند و بفهمد که بازگشت روح به بدن همیشه نیاز به فراهم بودن شرایط ندارد.
زنده شدن حیوانات
قرآن کریم همچنین به زنده شدن غیر عادی چند حیوان اشاره میکند که از جمله آنها زنده شدن چهار مرغ به دست حضرت ابراهیم علیهالسلام است و داستان آن در آیه 260 سوره بقره بطور مفصل بیان شده است. هنگامی که زنده شدن حیوانی پس از متلاشی شدن اعضای بدنش و مخلوط شدن با اعضای بدن حیوان مرده دیگری ممکن باشد پس زنده شدن انسان هم ناممکن نخواهد بود.
زنده شدن بعضی از انسانها در همین دنیا
مهمتر از همه نمونهها ، زنده شدن بعضی از انسانها در همین جهان است که قرآن کریم چند نمونه از آن را یارآور میشود :
• از جمله داستانی یکی از انبیای بنی اسرائیل است که در سفری عبورش به مردمی میافتد که هلاک و متلاشی بودند و ناگهان به ذهنش خطور کرد که چگونه این مردم دوباره زنده خواهند شد! خداوند متعال جان او را گرفت و بعد از یکصد سال دوباره زندهاش ساخت و به وی فرمود : چه مدت در این مکان توقف کردهای؟ او که گویا از خوابی برخاسته است گفت : یک روز یا بخشی از روز . خطاب شد بلکه تو یکصد سال در اینجا ماندهای. ( بقره _ 259)
• مورد دیگر ، داستان گروهی از بنی اسرائیل است که به حضرت موسی گفتند : ما تا خدا را آشکارا نبینیم هرگز ایمان نخواهیم آورد! و خدای متعال با صاعقهای آنان را هلاک کرد و سپس به درخواست حضرت موسی علیهالسلام آنان را زنده ساخت. (بقره _ 55 ، 56)
• و نیز زنده شدن یکی از بنی اسرائیل که در زمان حضرت موسی علیهالسلام به قتل رسیده بود بوسیله زدن پارهای از پیکر یک گاو ذبح شده به او که داستان آن در سوره بقره ذکر شده و در ذیل آن آمده است: «کَذلِکَ یُحیی الله الموتی و یُریکُم آیاتِهِ لَعَلَّکُم تَعقِلون» ؛ بدین سان خدا مردگان را زنده میکند و نشانههایش را به شما مینمایاند باشد که با خود دریابید.»
• همچنین زنده شدن بعضی از مردگان به اعجاز حضرت عیسی علیهالسلام را میتوان نشانهای بر زنده شدن دوباره قلمداد کرد.
لغزش اندیشه از نظر قرآن
مقدمه
قرآن مجید که دعوت به تفکر و نتیجهگیری فکری میکند و تفکر را عبادت میشمارد و اصول عقاید را جز با تفکر منطقی ، صحیح نمیداند، به یک مطلب اصلی توجه کرده است و آن اینکه لغزشهای فکری بشر از کجا سرچشمه میگیرد و ریشه اصلی خطاها و گمراهیها در کجاست؟ اگر انسان بخواهد درست بیندیشد که دچار خطا و انحراف نگردد چه باید بکند؟ در قرآن کریم یک سلسله امور به عنوان موجبات و علل خطاها و گمراهیها یاد شده است که به آنها اشاره میکنیم.
تکیه بر ظن و گمان بجای علم و یقین
قرآن میفرماید : اکثر مردم چنین هستند که اگر بخواهی پیرو آنها باشی تو را از راه حق گمراه میکنند، برای اینکه تکیهشان بر ظن و گمان مخالفت میکند و میگوید: «مادامی که به چیزی علم و یقین حاصل نکردهای آنرا دنبال مکن» امروز از نظر فلسفی مسلم شده است که یکی از عوامل عمده خطاها و اشتباهات همین بوده است.
دکارت هزار سال پس از قرآن اولین اصل منطقی خود را این قرار داد و گفت: «هیچ چیز را حقیقت ندانم مگر اینکه بر من بدیهی باشد و در تصدیقات خود از شتابزدگی و سبق ذهن و تمایل بپرهیزم و نپذیرم مگر آن را که چنان روشن و متمایز باشد که هیچ گونه شک و شبهه در آن نماند.»
میلها و هواهای نفسانی
انسان اگر بخواهد صحیح قضاوت کند باید در مورد مطلبی که میاندیشد کاملا بیطرفی خود را حفظ کند یعنی کوشش کند که حقیقت خواه باشد و خویشتن را تسلیم دلیلها و مدارک نماید درست مانند یک قاضی که روی پروندهای مطالعه میکند باید نسبت به طرفین دعوا بیطرف باشد. قاضی اگر تمایل شخصی به یک طرف داشته باشد بطور ناخودآگاه دلایلی که برای آن طرف است نظرش را بیشتر جلب میکند و دلایلی که به طرف دیگر و علیه این طرف است خودبهخود از نظرش کنار میرود و همین موجب اشتباه قاضی میگردد.
انسان در تفکرات خود اگر بیطرفی خود را نسبت به نفی یا اثبات مطلبی حفظ نکند و میل نفسانیش متمایل میشود این است که قرآن هوای نفس را نیز مانند تکیه بر ظن و گمان یکی از عوامل لغزش میشمارد. در سوره نجم میفرماید :
«ان یتٌبعون الٌا الظٌنٌ و ما تهوی الاتفس ؛ پیروی نمیکنند مگر از گمان و از آنچه نفسها خواهش میکنند.»
شتابزدگی
هر قضاوت و اظهار نظری مقداری معین مدارک لازم دارد و تا مدارک به قدر کافی در یک مساله جمع نشود هر گونه اظهار نظر ، شتابزدگی موجب لغزش اندیشه است. قرآن کریم مکرٌر به اندک بودن سرمایه علمی بشر و کافی نبودنش برای برخی قضاوتهای بزرگ اشاره میکند و اظهار جرم را دور از احتیاط تلقی مینماید مثلا میفرماید : «و ما اوتیتَم مِنَ العِلمِ اِلّا قلیلاً ؛ آن مقدار علم و اطلاعاتی که به شما رسیده اندک است و برای قضاوت کافی نیست.»
امام صادق علیهالسلام فرمود : خداوند در قرآن بندگان خویش را با دو آیه اختصاص داد و تادیب فرمود یکی اینکه تا به چیزی علم پیدا نکردهاند تصدیق نکنند (شتابزدگی در تصدیق) و دیگر اینکه تا به چیزی علم پیدا نکردهاند، رد و نفی نکنند.(شتابزدگی در انکار)
سنت گرایی و گذشته نگری
انسان به حکم طبع اولی خود هنگامی که میبیند یک قکر و عقیده خاص مورد قبول نسلهای گذشته بوده است خود به خود بدون آنکه مجالی به اندیشه خود بدهد و آن را میپذیرد. قرآن یادآوری میکند که پذیرفتهها و باورهای گذشتگان را مادام که به معیار عقل نسنجیدهاید نپذیرید، در مقابل باورهای گذشتگان استقلال فکری داشته باشید.
در سوره بقره میفرماید : «و اِذا قیلَ لَهُم اتَّبَعوا ما اَنزَل اللّه قالوا بَل نَتَّبِع ما اَلفَینا عَلَیهِ آبائَنا اَوَ لَو کانَ اباوُهُم لا یَعقِلونَ شَیئاً و لایَهتَدون ؛ اگر به آنها گفته شود که از آنچه خدا بوسیله وحی فرود آورده پیروی کنید میگویند : خیر ، ما همان روشها و سنتها را در پیروی میکنیم که پدران گذشته خود را بر آن یافتهایم. آیا اگر پدرانشان هیچ چیزی را فهم نمیکردهاند و راهی را نمییافتهاند باز هم از آنها پیروی میکنند.»
شخصیت گرایی
یکی دیگر از موجبات لغزش اندیشه ، گرایش به شخصیتها است شخصیتهای بزرگ تاریخی یا معاصر از نظر عظمتی که در نفوس دارند بر روی فکر و اندیشه و تصمیم و اراده دیگران اثر میگذارند و در حقیقت هم فکر و هم اراده دیگران را تسخیر میکنند، دیگران در مقابل آنها استقلال فکر و اراده خود را از دست میدهند. قرآن کریم ما را دعوت به استقلال فکری میکند و پیرویهای کورکورانه از اکابر و شخصیتها را موجب شقاوت ابدی میداند. لهذا از زبان مردمی که از این راه گمراه میشوند نقل میکند که در قیامت میگویند :«رَبَّنا اِنَّا اَطَعنا سادَتنا و کُبَرائِنا فاضَلُّونا السَّبیلاً ؛ پروردگارا ما بزرگان و اکابر خویش را پیروی و اطاعت کردیم و در نتیجه ما را گمراه ساختند.»
منابع
1 انسان و ایمان/شهید مرتضی نطهری
قرآن و عترت میزان خودسازى
الحمد لله رب العالمین وصلّى الله على محمد وآله الطاهرین ولعنه الله على اعدائهم أجمعین(1)
قرآن کریم مصدر و اساس اخلاق، و بهترین منبع اخلاق علمى و عملى است. قرآن و عترت، در حدیث شریف نبوى، دو ثقل مورد سفارش پیامبرند که تمسک به آنها، مانع گمراهى افراد مى شود و از آن دو به «حبلان ممدودان» نیز تعبیر شده است، اما نکته شایان تأمل در این جا این است که ما تنها به قدر پیمانه محدود ادراک مان مى توانیم از این دریاى سرشار معارف استفاده کنیم و بدون یارى معصومان علیهم السلام نمى توانیم بهره چندانى از قرآن ببریم، چرا که بطون و ابعاد و جوانب مختلف قرآن را تنها اهل بیت علیهم السلام مى توانند به درستى برداشت کنند چه این که گفته اند: «انما یعرف القرآن من خوطب به(2)؛ قرآن را مخاطب آن مى شناسد». از این روست که مى گوییم معرفت تام و کامل قرآن تنها از آنِ پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و خاندان پاک او است.
خداى متعال انسان را چون معجونى مرکب از تمایلات و خواسته هاى گوناگون و عواطف متضاد و عقل آفریده و از دیگر سو، قرآن را نیز چون انسان، مرکب و گوناگون قرار داده است. به دیگر سخن مى توان گفت: دست کم یکى از دلایل گونه گونى قرآن گوناگونى شئون مخاطبان قرآن یعنى انسان هاست. بنابراین براى تخلق به اخلاق حسنه و پرهیز از رذایل اخلاقى، بهترین معلم اخلاق قرآن است.
علم قرآن و عمل به آن
مى توان گفت در زمینه قرآن و تمسک به آن دو وظیفه داریم: یکى علم به قرآن است و دیگر تصمیم گیرى براى عمل به قرآن.
در اجراى وظیفه اول باید قرآن بخوانیم، قرائت آن را ترک نکنیم، در معانى بلند آن فراوان تدبر و تفکر کنیم، تفاسیر را ببینیم، در پى فهم معانى آن برآییم و در صورت لزوم از کسانى که آگاهى بیشترى دارند بپرسیم. کم ترین کارى که در این زمینه مى شود کرد و از هر کس بر مى آید قرائت قرآن و بررسى معناى تحت اللفظى آن است.
موارد فوق مربوط به علم به قرآن است و چنان که مى دانیم «علم به قرآن» مقدمه اتخاذ تصمیم براى عمل به قرآن است و بدون دومى، مورد نخست تحقق نمى یابد. آدمى باید از علم قرآن خبر داشته باشد تا بدان عمل کند و کسى که در این راه کوتاهى کند و نسبت به مقدار ضرورى آن جاهل بماند، نمى تواند نادانى خود را عذر قرار دهد، چرا که در روز قیامت به سبب کوتاهى در تحصیل علم، او را مؤاخذه خواهند کرد.
وظیفه دوم که عمل به قرآن است تصمیم و اراده مى خواهد و این تصمیم هر چه باشد کم تر از تصمیمى نیست که انسان براى مجتهد شدن مى گیرد. کسى که در پى تحصیل ملکه اجتهاد است، باید برنامه منظم و مفصلى را به صورت مستمر و طى چندین سال اجرا کند. موانع این کار نیز هر چه باشد کم تر از موانعى است که بر سر راه عمل به قرآن وجود دارد.
خداى متعال در قرآن کریم داستان ابلیس را بیان کرده و فرموده است که آن ملعون خطاب به خداى – عز وجل – گفت: از پیش رو و پشت سر و چپ و راست بر بندگانت خواهم تاخت و بیشتر آنان را گمراه خواهم ساخت «ولا تجد أکثرهم شاکرین(3)». باید توجه داشت که خداوند پس از بیان این مطلب نفرموده است: مانع این اقدام شیطان خواهم شد. در متون دعایى ما نیز آمده است: خدایا تو شیطان را آفریدى و بر ما مسلط ساختى(4). البته روشن است که این تسلط، تسلط اکراهى نیست، زیرا خداوند متعال در وجود انسان قواى بازدارنده اى چون عقل قرار داده که او را از گوش سپردن به دعوت شیطان باز مى دارد، اما هر چه باشد وسوسه شیطان دست کم مانند اهرم فشارى نه چندان ضعیف عمل مى کند، درست مثل هنگامى که گرسنگى یا تشنگى به آدمى فشار مى آورد و او را به خوردن آب و غذا وا مى دارد، ولى همین جا نیز عقل انسان اجازه نمى دهد که وقتى انسان گرسنه شد به هر خوراک زیان بار یا آب ناگوارى لب بزند و به سلامت خود آسیب برساند. به هر حال براى خاموش کردن سوز تشنگى و رنج گرسنگى، انسان حاضر نیست هر غذایى را بخورد و عقل، او را از این کار نهى مى کند.
سخن بدان جا رسید که عمل به قرآن تصمیم قاطع مى طلبد. به ابوذر که یکى از شاگردان برجسته پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بود گفتند: از کجا بفهمیم اهل بهشتیم؟
گفت: «أعرضوا اعمالکم على الکتاب(5)؛ اعمال خود را بر کتاب خدا عرضه کنید و با آن بسنجید».
در حقیقت قرآن با معیارهایى که به ما مى دهد، بهشتى یا دوزخى بودن افراد را مشخص مى کند.
البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که قرآن نیازمند تفسیر است و مفسران حقیقى قرآن اهل بیت علیهم السلام هستند. خود قرآن مى فرماید: «ما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا(6)؛ آنچه رسول خدا به شما داد برگیرید و از آنچه شما را نهى کرد باز ایستید». این آیه به اصطلاح فقها بر قرآن ورود و حکومت دارد. رسول گرامى اسلام صلى الله علیه وآله وسلم فرمودند: «مثل أهل بیتى کسفینه نوح(7)؛ مثل خاندان من، چون کشتى نوح است». بنابراین سخنان پیامبر خداصلى الله علیه وآله وسلم و خاندان او امتداد قرآن و جزء جدایى ناپذیر و مبین آن است، به گونه اى که مخالفت با کلام آنان مخالفت با متن قرآن مى باشد.
باید دانست که براى عمل به قرآن صِرف تصمیم کافى نیست بلکه پى گیرى و پشت کار و استمرار باید تا در این راه موفق شد، همان طور که افراد باسواد و مجتهد حوزه شاید کم تر از ده در صد کل کسانى باشند که روز اول به این قصد وارد حوزه مى شوند.
رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم فرمودند: «إنی بعثت لأتمم مکارم الاخلاق(8)؛ من تنها براى اتمام و تکمیل مکارم اخلاق مبعوث شدم». این روایت با تعابیر مختلف و اسناد گوناگون نقل شده است: از جمله «بعثت لأتمم مکارم الأخلاق ومحاسنها»، «إنما بعثت لأتمم مکارم الأخلاق» و «بعثت بالأخلاق الحسنه» و ; انما در این تعبیر مفید حصر است و وقتى بدانیم احکام نیز به نوعى تحت مکارم الاخلاق جاى مى گیرد، معنى این سخن چنین خواهد بود: «فقط براى اتمام و تکمیل مکارم الاخلاق به رسالت برانگیخته شدم». یعنى انبیاى پیشین براى مکارم الاخلاق مبعوث شدند و من براى تتمیم آن برآمدم.
حال اگر این مطلب را در نظر آوریم که چشم و چراغ بعثت و کتاب آسمانى رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم که تمام علوم را در بر مى گیرد قرآن است و قرآن و پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم همتاى یکدیگرند، به این نتیجه مى رسیم که قرآن کتاب بیان مکارم اخلاقى و صیغه کامل اخلاق خوش محمدى صلى الله علیه وآله وسلم و معیار سنجش اخلاق حسنه از اخلاق رذیله است.
اگر ابواب اخلاق کتاب هایى چون: کافى، من لا یحضره الفقیه، استبصار، تهذیب، بحار الانوار وسایل الشیعه را بررسى کنیم فراوان به مواردى بر مى خوریم که ائمه علیهم السلام آیه اى از قرآن را خوانده اند و پس از آن توضیح و تعقیبى اخلاقى آورده اند و مسأله اى اخلاقى را فرو شکافته اند.
بى شک آراستگى به فضایل اخلاقى جدیت و تلاش مى خواهد. فراموش نشود که هیچ چیزى به اندازه «امر» خدا مهم نیست و حاملان «امر» مسلماً مقام بالا و خطیرى دارند، ولى به پاى عاملان «امر» نمى رسند. حال اگر کسى بخواهد حامل صرف نباشد و فاعل و عامل به «امر» نیز شود، باید تلاش و جدیت در پیش گیرد. حضرت فاطمه زهراعلیها السلام در روایت مفصلى که به مقام و منزلت علماى راستین مربوط مى شود مى فرمایند: «سمعت أبى صلى الله علیه وآله وسلم یقول: إن علماء شیعتنا یحشرون فیخلع علیهم من خلع الکرامات على قدر کثره علومهم و جدهم فى إرشاد عباد اللَّه حتى یخلع على واحد منهم ألف ألف خلعه من نور ; (9)؛ از پدرم – که درود خدا بر او و خاندانش باد – شنیدم که فرمود: عالمانى که شیعه ما هستند محشور مى شوند و بر اساس کثرت دانش و جدیت شان در ارشاد بندگان، خلعت کرامت به آنان داده مى شود، تا جایى که به برخى از آنان هزار هزار (میلیون) خلعت از نور داده خواهد شد».
حضرت زهراعلیها السلام در این روایت تأکید دارند که عالمان به مقدار کثرت دانش و جدیت در ارشاد بندگان خدا مورد کرامت قرار خواهند گرفت. حضرت نفرمودند: «على قدر إرشادهم لعباد اللَّه» بلکه بر جدیت آنان در این کار تأکید کردند و فرمودند: «وجدّهم فى ارشاد عباد اللَّه». مسلم است کاسبى که در کسب و کار خود جدیت دارد، نسبت به کسى که جدیت ندارد یا کم تر جدى است، موفق تر است. طالب علم نیز اگر در تحصیل علم جدیت به خرج دهد نسبت به همگنان کم تلاش تر خود به مراتب موفق تر و داناتر خواهد بود.
خداى متعال دنیا را عالم اسباب قرار داده است و هیچ کارى بى سبب طبیعى و کوشش و جدیت به فرجام نمى رسد. همچنان که کسب و کار و تحصیل علم جدیت مى خواهد، انسان خوب شدن و با اخلاق شدن نیز مستلزم داشتن علم و تصمیم و جدیت و پشتکار است و در غیر این صورت موفقیت حاصل نمى شود یا کم خواهد بود.
تزاحم در اخلاق
این که انسان مراتب اخلاق را از قرآن استنباط کند، اهمیت بسیار دارد. چنان که مى دانیم در احکام و مباحث فقهى مسأله اى به نام «تزاحم» داریم که در طى آن دو واجب با هم تزاحم مى کنند. مثلاً ممکن است کسى به علت بیمارى نتواند مانند افراد سالم نماز بخواند و فقط مى تواند رکوع یا دو سجده را مانند دیگران به جاى آورد. چنین شخصى اگر بخواهد رکوع اختیارى کند باید دو سجده را با حرکت سر به جا آورد و اگر بخواهد دو سجده اختیارى به جا آورد باید رکوع خود را با اشاره سر انجام دهد. حال مسأله این است که چنین کسى چه وظیفه اى دارد و از میان رکوع و سجدتین کدام مقدم است؟
نکته این جاست که مسأله تزاحم، در علم اخلاق نیز وجود دارد و این مطلب که انسان بتواند در تزاحمات اخلاقى نیز برداشت صحیحى داشته باشد، بسیار حائز اهمیت است. برخى قضایا هست که اگر انسان پیش تر بررسى نکرده باشد ممکن است هنگام مواجه شدن با آن به درستى عمل نکند یا به گونه اى عمل کند که به زیان دینش تمام شود. یکى از آقایان اهل علم در مکان مقدسى مشغول دعا و ذکر و توسل بود. کسى به نزد ایشان آمد و قرآنى جلوى ایشان گذاشت تا برایش استخاره بگیرد. آن روحانى که نمى خواست از حال و فضاى دعا خارج شود، در ابتدا خود را به نشنیدن زد، ولى آن مرد قرآن را به دست ایشان چسباند. آن آقا چاره اى ندید جز این که برایش زودتر استخاره بگیرد و او را از سرش باز کند. وقتى قرآن را باز کرد دید آن مرد قرآن را وارونه به دست او داده است. ناگهان از کوره در رفت و فریاد زد که تو آمدى حواس مرا پرت کردى و دعاى مرا خراب کردى، قرآن را هم وارونه به من مى دهى؟!
معمولاً مردم وقتى کار مهمى چون خرید خانه، ازدواج یا معاملات مهم دارند، به سراغ استخاره مى آیند آن مرد هم که در این عوالم نبود بهت زده در این اندیشه شده بود که چرا این مرد بزرگوار و اهل علم چنین رفتار تندى کرده علت خشم او را نفهمید. هر چند اگر کمى صبر مى کرد تا دعا و نماز و توسل آن آقا تمام شود، با چنان رفتار تندى مواجه نمى شد. از طرفى آن بزرگوار نیز باید مردم دارى و حلم بیشترى به خرج مى داد و قضاى حاجت مردم را بر اعمال مستحبى خود ترجیح مى داد و پس از برآوردن خواسته آن مرد، دعا و توسل خود را پى مى گرفت. صبورى، فرو خوردن خشم و گشاده رویى که در متون دینى فراوان مورد سفارش قرار گرفته در این موارد کاربرد دارد. روایات و قرآن حکم مى کند که انسان در برخورد با مردم ملایم و خویشتن دار و گشاده رو باشد.
در روایت آمده است: «ثلاث من أتى اللَّه بواحده منهن أوجب اللَّه له الجنه: الإنفاق من إقتار، والبشر لجمیع العالم، والإنصاف من نفسه(10)؛ هر کس با یکى از سه صفت خدا را ملاقات کند، بهشت بر او واجب مى گرداند: انفاق به وقت تنگ دستى، خوش رویى با همه مردم و انصاف در داورى میان خود و دیگران».
چنان که گفتیم کسى که در پى آراسته شدن به مکارم اخلاقى است، باید از قبل برخى امور را تمرین کرده باشد تا هنگام نیاز، با تشخیص درست و به درستى عمل کند. در مثال پیش گفته (که یکى از موارد تزاحمات اخلاقى است) برآوردن حاجت مردم با ارزش ترین و مهم ترین افعال، و بى شک بر ذکر و دعا نیز مقدم است. از طرفى رنجاندن مردم نیز از نظر اخلاقى فعل بسیار منفى و ناپسندى است. بسیارند کسانى که به خیال خود مى خواهند رفتارى اخلاقى داشته باشند ولى از رهگذر آن مرتکب حرام یا مکروه یا دست کم مرجوح مى شوند.
رعایت حدود و مرزها
در روایت آمده است: «إن اللَّه قد جعل لکلِّ شی ءٍ حداً وجعل لمن تعدّى ذلک الحدّ حدّاً(11)؛ خداى متعال براى هر چیز مرز و حدى قرار داده و براى هر کس که از آن حد تجاوز کند نیز حد و کیفرى قرار داده است».
خداى متعال براى هر چیز معیارى آفریده و هیچ چیز را بى میزان و حد و مرز وا ننهاده است. براى مثال نماز صبح دو رکعت است، نه کم تر و نه بیشتر و کسى که نماز صبح را سه یا چهار رکعت بخواند، نمازش باطل است. اگر کسى در نماز صبح حضور قلب و حس و حال خوبى داشت و دوست نداشت سلام دهد و این حال خوش معنوى را از دست بدهد، حق ندارد عدد رکعات را بیشتر کند و موظف است در هر حال سر دو رکعت نماز را تمام کند. چنین کسى اگر مایل بود مى تواند پس از فریضه صبح، هر قدر دوست داشت نماز مستحبى یا نماز قضا براى خودش یا به نیت گذشتگان بخواند.
عکس این مطلب نیز صادق است، به این معنا که ممکن است کسى دو رکعت اول از نماز سه رکعتى را با حال و خشوع بیشترى بخواند و در رکعت سوم حال عبادت نداشته باشد. این شخص نیز نمى تواند نماز واجب سه رکعتى را دو رکعت بخواند، بلکه باید بکوشد حالت معنوىِ حضور و خشوع را همچون دو رکعت پیشین، حفظ کند، زیرا خداوند براى هر چیز حدى نهاده و نماز صبح را دو رکعت و نماز مغرب را سه رکعت مقرر فرموده است. حال اگر این نمازها به گونه دیگرى خوانده شوند
باطل خواهند بود. وانگهى خداى – تبارک و تعالى – در برخى موارد توسعه داده، از جمله در اقامه نوافل دست نمازگزار را باز گذاشته است. در روایت آمده است: «الصلوه خیر موضوع فمن شاء استقلّ ومن شاء استکثر(12)؛ نماز بهترین قانون [الهى است، هر کس بخواهد بسیار نماز بخواند و هر کس بخواهد کم بخواند». کسى که مى خواهد نماز مستحبى بخواند مى تواند هر اندازه مایل باشد بخواند، چه دو رکعت چه صد رکعت، و عدد رکعات نماز مستحبى به دلخواه اوست. به عبارت دیگر
خداوند حد نماز صبح را دو رکعت قرار داده، ولى در نمازهاى مستحبى توسعه داده است. لذا حد رکعات نماز صبح باید رعایت شود و اگر کسى چهار رکعت نماز صبح با حضور قلب و حال معنوى بخواند، حد نماز را رعایت نکرده و این نماز باطل است.
خداى متعال نمازهاى چهار رکعتى را در حالت سفر به صورت قصر و دو رکعتى قرار داده و چنان که در روایت آمده این هدیه خداوند و تسهیلى از جانب اوست. مسافرى که نماز شکسته را – هر چند با توجه و حضور قلب – کامل بخواند، علاوه بر این که حد نماز را پاس نداشته در حقیقت هدیه خدا را رد کرده است. در روایت آمده است: «أیحب أحدکم إذا تصدق بصدقه أن تردّ علیه(13)؛ آیا دوست دارید صدقه (هدیه)اى که داده اید به شما بازگردانده شود؟». همان طور که اگر ما به کسى هدیه اى بدهیم و هدیه ما را برگرداند، ناخورسند مى شویم، قصر و افطار در سفر نیز هدیه الهى و توسّعى از جانب او به بندگان است و رعایت نکردن این حدود، رد کردن هدیه خداست.
رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم در یکى از جنگ ها به اصحاب خود فرمان داد روزه خود را بگشایند. برخى از منحرفان فرمان رسول خدا را اجابت نکردند و در آن سفر، همچنان روزه داشتند. رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم درباره آنان فرمود: «أولئک العُصاه، أولئک العصاه(14)؛ آنان نافرمانانند، آنان نافرمانانند». علماى بلاغت مى گویند: «تقدیم ما حقه التأخیر یفید الحصر» لذا معناى فرمایش پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله وسلم چنین خواهد بود: «فقط اینانند که سرکشانند» و احتمالاً مفهوم محصل کل جمله تأکید و تشدید عصیان گرى آنان را مى رساند، به ویژه که حضرت این جمله را دو بار تکرار فرمودند.
دانستن این حدود و مرزها و شناخت امورى که داراى توسّع است و نیز دانستن اهم و مهم، از دقایق علم اخلاق و داراى ظرافت هاى بسیار است و البته بنیاد همه این دقایق و ریزه کارى ها قرآن مجید مى باشد.